بشارت ظهور مهدى (عليه السلام ) در منابع زردشتيان
زمينه سازان قيام منجى
ظهور بهرام ورجاوند و پشيوتن در دين زرتشتبعنوان زمينه سازان قيام منجى مطرح گرديده است و درستشبيه قيام خراسانى و قيام معروف يمانى قبل از ظهور حضرت حجت«عجلالله تعالى فرجهالشريف» مىباشد.
اين دو تن، زمينه را براى آمدن "هوشيدر" آماده مىكنند و نابسامانيها و آشوبهايى را كه آرامش و آسايش را بر هم زده است، فرو مىنشانند.
خروج بهرام، مژده پايان شب سياه و طلوع سپيده اميد گروندگان راستكار و درست پيمانى است كه سالها سرزنش بيدينان را تحمل كردهاند. او خواهد آمد تا دين زرتشت را سامان دهد.
پشيوتن نيز يكى از بيمرگان جاودانه است كه براى استحكام دين زرتشت قيام مىكند. قيام پشيوتن، آخرين قيام نيكمردانهاى است كه اندكى پيش از هزاره هوشيدر رخ مىدهد و هدف او بازسازى دين و برپاداشتن آيينهاى دينى و گسترش آموزشهاى آن است .
محل ظهور منجى
متون دينى زرتشتى، سطح زمين را به هفتبخش تقسيم مىكند و هر بخش را يك اقليم يا كشور مىشمارد، خونيره يعنى بخش مركزى كره زمين، بتنهايى برابر شش كشور ديگر است.
سوشيانس در خونيره آفريده مىشود و در همين مكان است كه ظهور مىكند و اهريمن را نابود مىكند و رستاخيز را برپا مىدارد .
«فروهر پاك استوت ارت را كه سوشيانس سرزمين خونيره است، مىستاييم . »
استوت ارت در بخش مركزى زمين يعنى خونيره حكومتخواهد كرد و شش تن از ياران او، هريك بر يكى از شش كشور ديگر زمين، سوشيانس خواهند بود همگى تحت فرمان استوت ارت قرار مىگيرند و بدين ترتيب جهان آرمانى شكل مىگيرد.
بنابر اعتقاد شيعيان، حضرت مهدى«عجلالله تعالى فرجهالشريف» نهضتخود را از كنار خانه خدا آغاز مىكند و كعبه در مركز زمين قرار دارد.
ظهور سوشيانس در مركز زمين، با ظهور حضرت مهدى در مركز زمين مناسبتخاصى دارد.
همزمان با ظهور حضرت مهدى«عجلالله تعالى فرجهالشريف» جبرئيل امين ندا برمىدارد كه: «اينك حجتخداى در كعبه ظهور كرده است، بشتابيد و از او پيروى كنيد
آرى آنگاه كه جهان در انتظار عدالت و عدالت در انتظار موعود الهى است، او مىآيد در حالى كه انسانها را به فرا رسيدن بامدادى روشن و روزى اميد بخش مطمئن مىسازد.
بشارت ظهور مهدى (عليه السلام ) در منابع زردشتيان
جاماسب
جاماسب، در كتاب معروف خود «جاماسب نامه» كه حوادث گذشته و آينده جهان در آن ثبت شده، و احوالات پادشاهان، انبيا، اوصيا و اوليا را بيان مى كند ضمن مطالبى كه از قول زرتشت راجع به پيامبران بازگو مى نمايد، در مورد پيامبر گرامى اسلام و دولت جاودانه حضرت مهدى(عليه السلام) و رجعت گروهى از اموات ... چنين مى گويد:
«پيغمبر عرب، آخر پيغمبران باشد كه در ميان كوههاى مكّه پيدا شود، و شتر سوار شود، و قوم او شتر سواران خواهند بود، و با بندگان خود چيز خورد، و به روش بندگان نشيند، و او را سايه نباشد و از پشت سر، مثل پيش رو ببيند.
و دين او اشرف اديان باشد، و كتاب او باطل گرداند همه كتابها را، و دولت او تازيك ـ يعنى پادشاهى ـ عجم را بر باد دهد، و دين مجوس و پهلوى را بر طرف كند، و نار سدير و آتش كده ها را خراب كند، و تمام شود روزگار پيشداديان و كيانيان و ساسانيان و اشكانيان».
آنگاه در باره ظهور مبارك حضرت مهدى(عليه السلام) چنين مى گويد:
«و از فرزندان دختر آن پيغمبر كه خورشيد جهان و شاه زنان نام دارد كسى پادشاه شود در دنيا به حكم يزدان كه جانشين آخر آن پيغمبر باشد در ميان دنيا كه مكّه باشد، و دولت او تا به قيامت متّصل باشد، و بعد از پادشاهى او دنيا تمام شود، و آسمان جفت گردد و زمين به آب فرو رود و كوهها برطرف شود، و اهريمن كلان را كه ضدّ يزدان و بنده عاصى او باشد بگيرد و در حبس كند و او را بكشد.
و نام مذهب او برهان قاطع باشد و حق باشد و خلايق را به يزدان بخواند، و زنده گرداند خلق را از بدان و نيكان، و نيكان را جزا دهد، و بدان را سزا دهد و بسيارى از خوبان و پيغمبران زنده شوند، و از بدان گيتى و دشمنان خدا و كافران را زنده گرداند، و از پادشاهان اقوام خود را زنده كند كه فتنه ها در دين كرده باشند و خوبان بندگان يزدان را كشته باشند، و همه متابعان اهريمن و تبه كاران را بكشد و نام اين پادشاه بهرام باشد . . .
و ظهور او در آخر دنيا باشد . . . و خروج او در آن زمان شود كه تازيان بر فارسيان غالب شوند، و شهرهاى عمّان خراب شود به دست سلطان تازيك، پس او خروج كند و جنگ كند و دجّال را ... بكشد.
و برود و قسطنطنيّه را بگيرد و علمهاى ايمان و مسلمانى در آنجا برپا كند، و عصاى سرخ شبانان با هودار (كه موسى(عليه السلام)باشد) با او باشد، و انگشتر و ديهيم سليمان با او باشد، و جنّ و انس و ديوان و مرغان و درندگان در فرمان او خواهند بود . . .
و همه جهان را يك دين كند، و دين گبرى و زرتشتى نماند، و پيغمبران خدا و حكيمان و پرى زادان و ديوان و مرغان و همه اصناف جانوران و ابرها و بادها و مردان سفيد رويان در خدمت او باشند . . .»
«جاماسب» در ادبيات ايران و عرب به لقب «فرزانه» و «حكيم» خوانده شده است، و پيش گويى هايى نيز به او نسبت داده اند، و ظاهراً حكيمى ستاره شناس بوده است، و به قول مؤلّف كتاب «حبيب السير»: وى شاگرد لقمان و برادر «گشتاسب» است، و در علم نجوم مهارت كامل داشته است.
علاّمه دهخدا در كتاب «لغت نامه» راجع به وى مى نويسد:
«نامه اى از او ديده شده كه به پارسى قديم است و نام آن فرهنگ ملوك و اسرار عجم است، و عنوان آن به نام گشتاسب شاه است، و نظرات كواكب را به رمز بيان نموده و مقارنات اختران را طالع وقت نهاده و بر آن زايچه حكم نموده.
گويند: پنج هزار سال از روزگار آينده را باز نموده، از سلاطين و انبيا خبر داده، در آنجا حضرت موسى(عليه السلام) سرخ شبان با هودار و حضرت مسيح(عليه السلام) را پيغمبر خرنشين كه او را به نام مادر، باز خوانند. و از حضرت رسول عربى به «مهرآزما» تعبير كرده، و بعضى سخنان وى موافق روزگار گذشته است و برخى مخالف، والله أعلم بالصواب».
مؤلّف كتاب «بشارات عهدين» پس از آن كه بشارتى را از كتاب «جاماسب» نقل مى كند ذيل كلمه جاماسب در پاورقى چنين مى نويسد:
«صاحبان سِيَر و تواريخ مى نويسند: ظهور جاماسب برادر گشتاسب بن سهراب به سال 4996 پس از هبوط ]حضرت[ آدم(عليه السلام) بوده، وى مدّتى در نزد زرتشت كسب معارف نموده و مدّتى هم شاگرد (چنكرمكهاجه) هندى بوده است.
وى در كتاب «جاماسب نامه» از زمان خود تا پنج هزار سال ]آينده را [پيش بينى نموده و قبرش در خفرك فارس است».
گاتها
در بخش «گاتها» كه يكى از بخشهاى چهارگانه «اوستا» است (بندهاى 8 و 9) نويدهائى در مورد ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)و سيطره جهانى آن حضرت كه قيام شكوهمند او طبق وعده هاى أنبياء در آخر الزمان به وقوع خواهد پيوست، چنين آمده است:
«و هنگامى كه سزاى اين گناهكاران فرا رسد پس آنگاه اى «مزدا» ! كشورت را «بهمن» در پايان برپا كند، از براى كسانى كه دروغ را به دستهاى راستى سپرند، و خواستاريم از آنانى باشيم كه زندگى تازه كنند».
جاماسب
در كتاب جاماسب، موافق برخى از مضامين بشارات گذشته در مورد دولت با سعادت حضرت مهدى(عليه السلام) و صلح بهائم و برافكندن ريشه ظلم و فساد، و همچنين حكومت واحد جهانى و اجتماع عموم بشريّت بر دين مبين اسلام، و اين كه حضرت مهدى(عليه السلام)پيرو اسلام و تابع دين جدّش پيامبر اكرم مى باشد، چنين مى گويد:
«مردى بيرون آيد از زمين تازيان از فرزندان هاشم، مردى بزرگ سر و بزرگ تن و بزرگ ساق، و بر دين جدّ خويش بود، با سپاه بسيار، روى به ايران نهد و آبادانى كند، و زمين پر داد كند، و از داد وى باشد كه گرگ با ميش آب خورد.
و مردم بسيار شوند، و عمر ديگر باز، به درازى كشد و باز گردد چنان كه مردى بود كه او را پنجاه فرزند بود نر و ماده، و كوه و دشت پر از مردم شود، و پر از حيوان شود، و همچون عروسى شود.
و همه كس به دين مهر آزماى (يعنى دين حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)) باز آيند، و جور و آشوب از جهان برخيزد، چنان كه فراموش كنند كه چون سلاح بايد داشتن، و اگر وصف نيكويى آن كنم تلخ گردد اين زندگانى كه ما بدو اندريم».
زند
در كتاب «زند» كه از كتب مقدّسه زرتشتيان است در باره انقراض اشرار و وراثت «صلحا» كه پس از درهم شكستن شوكت جبّاران و بيدادگران، زمام اُمور جامعه بشرى را به دست خواهند گرفت، چنين مى گويد:
«لشكر اهريمنان با ايزدان دايم در روى خاكدان محاربه و كشمكش دارند، و غالباً پيروزى با اهريمنان باشد، امّا نه به طورى كه بتوانند ايزدان را محو و منقرض سازند; چه، در هنگام تنگى از جانب اورمزد كه خداى آسمان است به ايزدان كه فرزندان اويند يارى مى رسد و محاربه ايشان نه هزار سال طول مى كشد، آنگاه فيروزى بزرگ از طرف ايزدان مى شود و اهريمنان را منقرض مى سازند، و تمام اقتدار اهريمنان در زمين است و در آسمان راه ندارند، و بعد از پيروزى ايزدان و برانداختن تبار اهريمنان عالم كيهان به سعادت اصلى خود رسيده، بنى آدم بر تخت نيكبختى خواهند نشست».
گاتها
در همان بخش «گاتها» تحت عنوان «بامداد روز» نويد ظهور يگانه منجى بشريّت كه در پايان جهان خواهد آمد، چنين آمده است:
«كى اى «مزدا» ! بامداد روز فراز آيد، جهان دين راستين فرا گيرد، با آموزشهاى فزايش بخش پرخرد رهانندگان، كيانند آنانى كه «بهمن» به ياريشان خواهد آمد، از براى آگاه ساختن، من تو را بر گزيدم اى أهورا».
نويسنده كتاب «بشارات عهدين» پس از آن كه اين دو بشارت را از «گاتها» نقل كرده است چنين مى نويسد:
«مترجمِ «گاتها»، در پاورقى، «بهمن» را ـ كه در اين دو بشارت پرچمدار نهضت آخرين معرفى شده ـ نماينده توانايى و منش نيك و راستى و پارسايى دادار اهور مزدا، تفسير كرده، و روى اين اصل، توضيح اين دو فراز از «گاتهاى زرتشت» از اين قرار است:
در پايان جهان پيش از رستاخيز عمومى آغاز سزاى گناهكاران است كه به دست تواناى نماينده قدرت و راستى و قدس و عدالت الهى ـ به سزاى اين جهانى خود خواهند رسيد ـ اين دولت با سعادت تنها براى كسانى است كه دروغ را به دستهاى راستى سپرده، و منش زشت را در بوته فراموشى نهاده اند.
حقّاً آن زمان درخشان بامداد روز است كه صبح دولت حقّه الهيّه دميدن گيرد و دين راستين ـ آيين ابدى آخرين ـ سراسر جهان را فرا گيرد، آيينى كه تمامى آموزشهاى پيامبران الهى در آن نمودار است، و آن يگانه نماينده قدرت و عدالت الهى، تمامى آموزشهاى صالح و پسنديده رهبران عاليقدر بشريّت را در سراسر جهان منتشر و عملى سازد.
چنان كه روشن است اين دو جمله، بشارت از ظهور موعود اسلام حضرت قائم آل محمّد(عليهم السلام) است، گر چه نامى از آن حضرت به ميان نياورده; ولى سلطنت عمومى و عدالت كلّى جهانى كه پيشگويى كرده بهترين نشانه آن بزرگمرد الهى است».
زند و هومن يسن
در «زند و هومن يسن» از ظهور شخصيّت فوق العاده اى بنام «سوشيانس» (نجات دهنده بزرگ) خبر داده و در باره نشانه هاى ظهور وى چنين مى گويد:
«نشانه هاى شگفت انگيزى در آسمان پديد آيد كه به ظهور منجى جهان دلالت مى كند، و فرشتگانى از شرق و غرب به فرمان او فرستاده مى شوند، و به همه دنيا پيام مى فرستند».آنگاه به مقاومت شريران در برابر او اشاره كرده و نويد مى دهد كه سرانجام همگى در برابر او سر تعظيم فرود مى آورند.
«سوشيانت» درگاثاها
در گاثاها، كه آنها را سرودههاى زرتشت مىشمارند، واژه «سوشيانت» در دو صيغه مفردو جمع استعمال شده است. به عقيده غالب پژوهندگان، كاربرد شكل مفرد اين واژه درگاثاها بر شخص زرتشت دلالت دارد:
اى مزدا!
چگونه دريابيم كه تو در پرتو «اشه» برهمگان و برآنان كه سر آزار مرا دارند، فرمانمىرانى؟
مرا به درستى از هنجار «منش نيك» بياگاهان. «سوشيانت» بايد بداند كه پاداش وىچهسان خواهد بود (يسنههات 48، بند9).
... «كى گشتاسپ» هوادار «زرتشتسپيتمان» و «فرشوشتر» ،راه راست دينى رابرگزيدهاند كه «اهوره» به «سوشيانت» فرو فرستاد (يسناى 53، بند2).
علاوه بر اين، در گاثاها، سوشيانتبه شكل «جمع» هم آمده و بهنظر مىرسد در اينحالت، به آيندگانى اشاره دارد كه با بهرهمندى از «منش نيك»، راه زرتشت را پى خواهندگرفت:
اى مزدا!
چنين خواهد بود «رهانندگان سرزمينها» ( سوشيانتها)، كه با «منش نيك»خويشكارى مىورزند و كردارشان بر پايه «اشه» و آموزشهاى تو است. بهراستىآنان به درهم شكستن خشم برگماشته شدهاند (يسنههات 48، بند12).
به اين ترتيب، در گاثاها هنوز سوشيانت چهرهاى مرتبط با پايان گيتى، «فرشگرد» وداورى انجامين نيست، بلكه چون اصطلاحى عام و آشنا، براى همه آن نيكنفسانمنتظرى بهكار رفته است كه زرتشت نيز در شمار آنان قرار دارد.
در واقع، كاربرد مفهوم سوشيانت در گاثاها كاملا با آنچه بعدها - و در متون دينىزرتشتى - شاهد آن خواهيم بود، متفاوت است; زيرا در اين سرودهها بههيچوجه ازنقشآفرينى او در فرجام جهان ياد نشده و حتى مىتوان گفت كه در گاثاها، سوشيانتبيشتر نمودى اين دنيايى و خاكى دارد.
براى مقايسه، به اين سرودهاى زرتشت راجع بهپايان گيتى نگاه كنيد كه در آنها هيچ اشارهاى به سوشيانت نشده است:
اى هوشمندان!
بشنويد با گوشها [ى خويش] بهترين [سخنان] را و ببينيد با منش روشن و هر يكاز شما - چه مرد و چه زن - پيش از آنكه رويداد بزرگ به كام ما پايان گيرد، از مياندو راه، [يكى را] براى خويش برگزينيد و اين [پيام] را [به ديگران] بياموزيد(يسنههات 30، بند2).
آنگاه شكست و تباهى بر «دروج» فرو خواهد آمد و آنان كه به نيكنامى شناختهشدهاند،به آرزوهاى خويش خواهند رسيد و به سراى خوش «منش نيك» و «مزدا» و «اشه» راه خواهند يافت (يسنههات 30، بند 10).
اى اهوره!
اين [همه] را از تو مىپرسم: بهدرستى [بازگوى] كه چگونه گذشته است و چگونهخواهد گذشت؟ اشونان و پيروان «دروج» را چه پاداش و پادافرهاى در دفتر زندگانىنوشته خواهد شد؟
اى مزدا!
اين [همه] در شمار پسين چگونه خواهد بود؟ (يسنههات 31، بند14).
... من چنين كسانى را به نيايش تو رهنمون خواهم شد و همه آنان را از «گذرگاهداورى» خواهم گذراند (يسنههات 46، 10).
اى مزدااهوره!
اينك تو را و «اشه» و «بهترين منش» و «شهريارى مينوى» را مىستايم و نيايشمىگزارم.
من خواهانم كه رهرو راه [راست] باشم [و] در «گرزمان» به گفتار رادمردان [تو] گوشفرا دهم (يسنههات 50، بند4).
مزدى كه «زرتشت» به «مگونان» نويد داده، در آمدن به «گرزمان» است، آنجا كه ازآغاز سراى «مزدااهوره» بوده است (يسنههات 51، بند 15).
سرودهاى فوق، بهوضوح نشان از بشارت آمدن روز قيامت و غلبه نيكى بر بدى، پلداورى ( پل چينوت يا صراط) و بهشتبرين دارد; اما در هيچكدام از اين سرودههاىمربوط به آخرت كاركردى براى سوشيانت پيشبينى نشده است.
براين اساس، مىتوان نتيجه گرفت كه كاربرد سوشيانت در گاثاها بهگونهاى كاملامشهود عام و غيرمبتكرانه بوده; و چنان مىنمايد كه زرتشت در اين سرودهها از واژهمذكور به مثابه مفهومى آشنا يا قابل درك براى مردمانش بهره جسته است. اين نكته را بامرورى بر گاثاها بىدشوارى مىتوان دريافت; زيرا جنبههاى انقلابى آموزههاىزرتشت، چون طرد همهجانبه دئوهها ( ديوان) و نفى شرابخوارى، ممنوع كردنقربانىهاى خونين و ارادت يكپارچه او به اهورهمزدا، همواره تمايزى قابل شناختداشتهاند.
اينهمه در حالى است كه در گاثاها، نه فقط مفهوم «منجى»، در مقايسه با آنچهگذشت، دقيقا تبيين نشده، بلكه زرتشتبا سوشيانت ناميدن خود و آنان كه خواهندآمد، از اين واژه بهشكلى غيراختصاصى بهره گرفته است. بهعبارت ديگر، با توجه بهشيوه و كاربرد واژه سوشيانت در گاثاها، مىتوان گفت كه مفهوم موعود دستاورد ابتكاريا رسالت زرتشت نبوده است.
«سوشيانت» در «يشت»ها
برخلاف گاثاها، سوشيانت در يشتها تعريفى كاملا اختصاصى دارد كه شناختموجزى از او به دست مىدهد:
1. در فروردين يشت (بند 128) فروشى سه تن كه براساس متون متاخر زرتشتىسوشيانت دانسته شدهاند، به نيكى ستوده شده است:
فروشى پاكدين «اوخشيت ارت» را مىستاييم.
فروشى پاكدين «اوخشيت نم» را مىستاييم.
فروشى پاكدين «استوت ارت» را مىستاييم.
(درباره زمان و ترتيب ظهور اين موعودها، در اين يشت و ساير قسمتهاى اوستا،هيچگونه اشارهاى وجود ندارد. ليكن خواهيم ديد كه اين موضوع در كانون ادبيات رمزىو پيشگويانه زرتشتىگرى متاخر قرار دارد.)
2. در زامياديشت (بند 92)، سخن از ظهور سوشيانت از درياچهاى به نام «كيانسيه» رفته است:
بدان هنگام كه «استوت ارت»، پيك مزدااهوره، پسرويسپ تئورويرى از آبدرياچه كيانسيه برآيد ...
3. سوشيانت داراى فركيانى و لذا شايسته فرمانروايى است:
بدان هنگام كه «استوتارت»، پيك مزدااهوره... برآيد، گرزى پيروزىبخشبرآورد، [همان گرزى] كه فريدون دلير هنگام كشتن «اژىدهاك» داشت; [همانگرزى] كه افراسياب تورانى هنگام كشتن «زين گاو» دروند داشت; كه كى خسرو هنگام كشتن افراسياب داشت; كه كى گشتاسپ آموزگار اشه براى سپاهش داشت.
او بدين [گرز]، دروج را ازينجا - از جهان اشه - بيرون خواهد راند (زامياديشت،بندهاى 92 و 93).
4. سوشيانت و يارانش، نيكنفسانى هستند كه سعادت مادى و معنوى را براىجهانيان به ارمغان خواهند آورد:
ياران «استوتارت» پيروزمند بهدرآيند: آنان نيكانديش، نيكگفتار، نيككردار ونيكديناند و هرگز سخن دروغ بر زبان نياورند (زامياديشت، بند 95).
منش بد شكستيابد و منش نيك برآن چيره شود.
[سخن] دروغگفته، شكستيابد و سخن راستگفته، برآن چيره شود.
خرداد و امرداد، گرسنگى و تشنگى، هر دو، را شكست دهند.
اهريمن ناتوان بدكنش رو در گريز نهد (زامياديشت، بند 96).
به اين ترتيب و مجموعا، در «يشتها» مفهوم سوشيانتبا فرجام محتوم گيتى وهنگام غلبه نهايى نيكى بر بدى پيوندى آشكار يافته است; هر چند كه هنوز از هنگامظهور او و چگونگى كنشهايش صحبتى در كار نيست.
بههرحال، چنانكه ديديم، در زامياديشتسخن از سه موعود رفته است. در اينيشت نكاتى وجود دارد كه نشان مىدهد مباحث مربوط به سوشيانتبهراستى قدمتىوراى انتظار دارند.
از جمله، بايد به توصيفى كه از «افراسياب» در آن و در كنار سوشيانتشده، توجه كرد; زيرا در يشت مذكور اين دشمن مشهور تورانى چندان بدسگال واهريمنى تصوير نشده، بلكه حتى او با كشتن «زين گاودروند»، همچون ديگر فرهمندانذكر شده، بهواقع ناجى ايرانزمين گشته است.
اين امر مىرساند كه ترسيم چهرهاىمخوف از افراسياب تحولى است كه بايستى حداكثر در آغاز زرتشتىگرى انجام شدهباشد و درستبههمين خاطر است كه جنگافزار پيروزىبخشى را كه سوشيانتبا آندروغ را سركوب مىكند، در كف او هم مىبينيم.
همچنين بايد از سرنوشت «اژى دهاك»در زامياديشتياد شود كه برخلاف آنچه بعدها رايجشد، اينجا توسط فريدون كشتهشده است (مىدانيم در اساطير ايرانى سخن از به زنجير كشيدهشدن او در البرزكوه وسپس خروجش در پايان دنيا رفته است).
بنابراين، مىتوان باور داشت كه اين بند اززامياديشت از لحاظ مضمون بسيار قديمى است و لاجرم باور به سوشيانت در آن نشاناز جهانشناخت آرياييان اوليهاى دارد كه بارى، منتظر ظهور قهرمانى از نسل پهلواناناساطيرىشان مىبودهاند تا بدىها را از ميان بردارد.
موضوع قابل ذكر ديگر، اشاره اين يشتبه از ميانرفتن گرسنگى و تشنگى، خودحكايت از دغدغههاى مردمان اوليهاى دارد كه با پديده كشاورزى و آبيارى ناآشنا بوده وشايد به اندازه بدىهاى اخلاقى از غلبه آنها نگرانى داشتهاند.
بنابراين، در يشتها سوشيانت را در امتداد سلسله قهرمانان اساطيرى و حتىبقيةالسيف آنان مىبينيم; او در عين آنكه آرمانهاى زرتشتى چون غلبه بر منش بد واهريمن را به انجام مىرساند، نقطه اوج پهلوانان و حماسهآفرينان هم هست. اينهمه باروح كلى يشتها هماهنگى كاملى دارد; زيرا در اين سرودهها همواره كوشش قابلتشخيصى براى آشتىدادن باورهاى كهن آريايى با آموزههاى زرتشت ديده مىشود. بهسخن ديگر، بندهاى ذكر شده از زامياديشت در واقع تلاقى باورهاى كهن آريايى راجعبه سوشيانت پهلوان با دينمدارى پس از زرتشت را نشان مىدهد.
سوشيانت در متون زرتشتى پس از اوستا
برخلاف اوستا، انديشه سه موعودى كه از پى هم خواهند آمد، در متون دينى زرتشتىچون «بندهشن» ، «دينكرت» ، «زندوهومنيسن» و «جاماسب نامه» و غيره... باگسترش فوقالعادهاى مطرح شده و شاخ و برگ فراوانى يافته است. براى آگاهى ازروايات اين منابع و بهطور بسيار خلاصه:
در جهانبينى زرتشتى، آغاز و انجام آفرينش در زمانى محدود به دوازده هزار سالانجام مىگيرد كه خود به چهار دوره سههزار ساله تقسيم مىشود. در سه هزاره نخست،گيتى روحانى و مينوى بود و ميان قلمرو روشن اهورهمزدا و قلمرو تاريكى اهريمن خلاءحايل بود.
در اين خلال، اهورهمزدا با دانش كامل خود از وجود اهريمن آگاه بود; ليكناهريمن به دليل نادانى از جهان روشن اهورهمزدا خبرى نداشت.
در فرجام سه هزارهاول، بارقهاى از نور كه از مرز تاريكىها گذشت، اهريمن را از وجود جهانى ديگر آگاهكرد و او بر قلمرو اهورهمزدا يورش آورد، ليكن چون خويش را ناتوان ديد، «ضدآفرينش» خويش را آغاز كرد و در مقابل آفريدههاى اهورايى، بدكاران و ديوان را در عالممينوى خويش بهوجود آورد.
در سه هزاره دوم، غلبه نسبى با اهورهمزدا شد، زيرا اودعايى بر زبان آورد و اهريمن و ديوان آفريده او را بيهوش كرد. در اين فرصت،اهورهمزدا به آفرينش گيتى پرداخت; او آسمان و زمين و آب و پيشنمونههاى انسان(يعنى كيومرث) و چارپايان و گياهان را پديد آورد، تا آنكه در پايان اين هزاره، زنىبدكاره به نام جهى اهريمن را از بهتزدگى بيرون آورد و او را ترغيب كرد تا به جهانروشنىها يورش آورد.
اين گونه، سه هزاره سوم و چهارم به حالت «آميخته» درآمد:آميختگى ميان نيكىها و بدىها ،...، سراسر سه هزاره سوم به خيزش شاهان پيشدادى،سلطه هزار ساله اژىدهاك و شهريارى كيانيان گذشت تا عاقبت در ابتداى آخرين سههزاره (يعنى هزاره چهارم)، زرتشت پا به عرصه وجود نهاد.
باور زرتشتى چنان است كهدر اين دوره، عاقبتبدىها شكست قطعى مىخورند و گيتى از ريم آنها پالوده مىشود.در پايان هر هزاره از اين دوره، سوشيانتى از تخمه زرتشتبراى يارى دينبهى و مسلمگردانيدن شكست دشمنان ظهور مىكند.
در پايان هزاره دهم خلقت ( اولين هزاره از سه هزاره چهارم)، «پشوتن» ،پسر شاهگشتاسپ كيانى، ظهور مىكند و رهبرى مؤمنان را بهدست مىگيرد.
وى با يارىصدوپنجاه مرد پرهيزگار و شمارى از ايزدان، نيروهاى اهريمن را خواهد شكست وجهان را از آلودگى پاك خواهد كرد.
به اين ترتيب، راه براى زاده شدن «اوخشيتارت»( اوشيدر يا هوشيدر)، يا نخستين تن از سه پسر رهايىبخش زرتشت هموار مىشود.
هوشيدر سپاهى نيرومند بر گرد خود فراز مىآورد و در نبردى سهمگين تبهكاران رادرهم مىشكند و دين زرتشت را دوباره زنده مىگرداند. هزاره يازدهم، دوره «اوخشيتنمه» يا دومين رهايىبخش است.
در اين هزاره، ديو ملكوش (در اوستا: مهركوس )ظاهرمىشود و توفان سهمگينى از تگرگ و برف پديد مىآورد كه همه آفريدگان را نابودمىسازد.
اما مردم و جانورانى كه پيشتر به دژ ( ور) جمشيد پناه جسته بودند از گزندملكوش در امان مىمانند و بار ديگر جهان را از آدمى و جانور پر مىسازند.
اما بهواسطهگسترش تبهكارىها و كژآيينىها، باز اهريمن نيرو مىگيرد و اژىدهاك را كه فريدون دركوه دماوند در بندش كرده بود، برمىانگيزد تا از جهانيان كينخواهى كند.
اهورهمزدا نيزبه يارى ايزدان، گرشاسپ دلاور و شمارى از پهلوانان از جمله كيخسرو وتوس و گيو رااز خواب و بىخودى بيدار مىكند.
در نبردى كه اينچنين در مىگيرد، گرشاسپ با گرزمعروفش اژىدهاك را به قتل مىآورد; اهريمن و ديوان شكسته خواهند شد و به ژرفاىتاريكى خود باز خواهند گشت.
اينگونه، زندگى سراسر خوشى آغاز مىشود واهورامزدا «فرشگرد» را با ظهور آخرين و بزرگترين سوشيانت آغاز مىكند. او «استوتارت» نام دارد و طى پنجاهوهفتسال، همه مردگان از «كيومرث» تا آخرين انسان را ازگور بر مىانگيزاند.
همه انسانها در يكجا بر هم فراز مىآيند و هر كسى بهچشم خويشكردههاى نيك و بدش را مىبيند. «استوت ارت» راستكاران را به بهشتبرين بازمىفرستد و بدكاران را به دوزخ فرو مىافكند.
پس از سه روز، رودى از فلز گداخته مهيامىشود كه همه روانهااز آن عبور مىكنند. با اين آزمون، گناهان دوزخيان خواهدسوخت و تبهكاران، همچون پاكان، از آلودگى به هر گناهى پاك خواهند شد.
آنگاهسوشيانت در نقش يك موبد گاوى را قربانى مىكند و از پيه آن شربت جاودانگى راآماده مىكند. هر يك از مردمان با نوشيدن آن شربت جاودانه مىشوند. سپسسوشيانت هركسى را به مقتضاى اعمالش پاداش نيك خواهد داد.
اوصاف سوشيانس در اوستا
بطور كلى دو گروه براى زرتشتيان مقدس هستند; گروه اول هوشيدرها يا دانايان، گروه دوم سوشيانسها يا خيرخواهان جماعت:
[فرى] كه از آن «اهورامزدا»ست و «اهورامزدا» از پرتو آن، آفريدگان را پديد آورد، بسيار خوب و زيبا و دلكش و درخشان و كارآمد است... در اينجا مقصود از آفريدگان، سوشيانسها هستند.
سوشيانسها از خاندان زرتشت هستند و مادرشان هم از نژاد زرتشت مىباشد. مادر سوشيانس يا استوت ارت «گواگ پد» نام دارد يعنى پيروز بر همهچيز، زيرا كسى را به دنيا مىآورد كه بر همه چيز پيروز خواهد شد.
سوشيانسها داراى صفت «اشو» يعنى پرهيزكار و با تقوا هستند. آنان خردمندترين مردم مىباشند و به پاكى و بى آلايشى توصيف شدهاند.
او «استوت ارت» با چشم خرد به همه آفريدگان بنگرد، همه آفريدگان را ببيند، حتى دژ چهر است، او همه جهان مادى را با چشم نيكبختى(رحم) و بخشايش ببيند و نگريستنش جهان را نيستىناپذير كند.
آخر الزمان
با آمدن سوشيانس يا استوت ارت، كه علايم ظهورش شباهتبسيارى به علايم ظهور حضرت مهدى«عجلالله تعالى فرجهالشريف» در نزد شيعيان دارد، جهان به تكامل خود مىرسد و حالتى مانند از قوه به فعل رسيدن پيدا مىكند. جهانى كه پس از ظهور آخرين نجاتبخش ساخته مىشود، با جهان آغازين، يعنى آنگاه كه از اهريمن و يارانش خبرى نبود، همانند است; در اين جهان، همه چيز بر مبناى دين است و در زير قدرت كامل هرمزد(خداوند) اداره مىشود.
اين جهان به مدد تلاشهاى نيكمردان آراسته خواهد شد و البته از خونريزى نيز خالى نخواهد بود، چه حق در سايه شمشير حق، استوار مىگردد و دروغ و خيانت و معيوبى از جهان برمىخيزد.
سوشيانس كه غالبا بهصفت پيروزمند ستوده شده، گرزى دارد كه فريدون دلير داشتو با آنبر ضحاك پيروز شد;با همين گرز به نبرد با دروغ و كژى و مظاهر آن برمىخيزد و ناراستى را از جهان مىراند .
«فر كيانى به سوشيانس پيروزمند و به ساير دوستانش تعلق خواهد داشت... كه از پرتو ظهور آنان، رستاخيز و جهان مينوى جاودانى روى خواهد نمود.»
بنا بر آنچه در اوستا مطرح گرديده است، تفاوتى ميان آخر الزمان و وقوع رستاخيز وجود ندارد; با آمدن سوشيانس، بهشت تحقق خواهد يافت و اهريمن و بدى نابود خواهد شد.
گشتاسب
هنگامى كه «گشتاسب» در مورد كيفيت ظهور «سوشيانس» و چگونگى اداره جهان مى پرسد، جاماسب حكيم، شاگرد زرتشت توضيح مى دهد:
«سوشيانس (نجات دهنده بزرگ جهان) دين را به جهان رواج دهد، فقر و تنگدستى را ريشه كن سازد، ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را همفكر و همگفتار و همكردار گرداند».
در اينجا لازم است اين نكته را يادآور شويم كه، اعتقاد به ظهور «سوشيانس» در ميان ملّت ايران باستان به اندازه اى رايج بوده است كه حتّى در موقع شكستهاى جنگى و فراز و نشيبهاى زندگى با يادآورى ظهور چنين نجات دهنده مقتدرى، خود را از يأس و نا اميدى نجات مى دادند.
شاهد صادق اين گفتار اين كه، در جنگ قادسيّه پس از درگذشت رستم فرّخ زاد، سردار نامى ايران، هنگامى كه يزدگرد، آخرين پادشاه ساسانى، با افراد خانواده خود آماده فرار مى شد، بهنگام خارج شدن از كاخ پرشكوه مدائن، ايوان مجلّل خود را مورد خطاب قرار داده و گفت:
«هان اى ايوان! درود من بر تو باد، من هم اكنون از تو روى برمى تابم تا آنگاه كه با يكى از فرزندان خود كه هنوز زمان ظهور او نرسيده است به سوى تو برگردم».
سليمان ديلمى مى گويد: من به محضر امام صادق(عليه السلام) شرفياب شدم و مقصود يزدگرد را از جمله «يكى از فرزندان خود» از آن حضرت پرسيدم، حضرت فرمود:
«او مهدى موعود(عليه السلام) و قائم آل محمّد(عليهم السلام) است كه به فرمان خداوند در آخر زمان ظهور مى كند. او ششمين فرزند من، و فرزند دخترى يزدگرد است و يزدگرد نيز پدر او مى باشد».با توجّه به اين كه «شاه زنان» معروف به «شهربانو»، مادر امام سجّاد(عليه السلام) ـ بنابر مشهور ـ دختر يزدگرد آخرين پادشاه ساسانى است، روشن مى شود كه او واقعاً پدر حضرت ولى عصر(عليه السلام) مى باشد.