زندگى اقتصادى در عصر امام مهدى عليه السلام

شـايـد بـتـوان گـفـت از مـهـمـتـريـن مـشـكـلات حـيـات انـسـان ، مشكل اقتصادى و معيشتى و مسايل مربوط به آن ، همچون فقر، گرانى ، محدوديت تجارت و داد و ستد، تورم ، ناتوانى اقتصادى ،توليد كم و تقاضاى بسيار و مسايلى از اينگونه كه ستد، تورم ، ناتوانى اقتصادى ، توليد كم و تقاضاى بسيار و مسايلى از اينگونه كـه بـيـشـتـر آنـها از ثمرات شوم اقتصاد ضد اسلامى حاكم بر جهان و بويژه كشورهاى اسلامى است .
آرى ! ايـن اقـتـصـاد ضـد اسـلامـى و ظـالمـانـه اسـت كه به بحرانهاى اقتصادى در جوامع انـسـانـى مـنـجـر مـى شـود و ايـن بـخـاطـر سـركـوبـى مـردم و پـايـمـال سـاخـتـن آزاديـهـا، مـسـدود سـاخـتـن راهـهـاى مـعـيـشـت بـراى مـردم ، تحميل ماليات سنگين و تصاعدى بر توده ها و محروم ساختن بندگان خدا از مواهب زندگى و بـركـات و نـعمتهايى است كه خداوند آنها را به بندگانش ارزانى داشته و براى آنان مباح ساخته است .
شـايسته است فراموش نكنيم كه بيشتر جناياتى كه در جهان رخ مى دهد، از فقر و نياز و فـلاكـت سـرچـشـمـه مـى گـيـرد و بـيـشـتـر درگـيـريـهـا در جـوامـع انـسـانـى از مـسـايـل مـادى و مـنـافع مالى ناشى مى شود. و همينگونه بيشتر درگيريهاى خانوادگى و بيشتر بيماريها از بلاى اجتماعى فقر و سوءتغذيه است كه آن نيز از نتايج شوم فقر و بينوايى است .
بـيـشـتـر جـوانـان بـخـاطـر فـشـار فـقـر و نـيـاز، از تـشـكـيـل خانواده سرباز مى زنند و بسيارى از خانواده ها از فشار فقر و عدم امكانات به تجديد نسل رضايت مى دهند. و اگر بگوييم كه بيشتر مردمى كه مى ميرند قربانى فقر و فلاكتند، سخنى به گزاف نگفته ايم .
آرى ! اگر بخواهيم ضايعات و زيانهاى برخاسته از فقرا را در جامعه انسانى بشمارى سـخـن بـه درازا مـى كـشـد و شـكـل كـتـاب تـغـيـيـر مـى يـابـد هـمـينگونه اگر بخواهيم از مسايل اقتصادى و ابعاد گوناگون آن بحث كنيم ، كتاب از موضوع اصلى خويش خارج مى شود، به همين جهت سخن را بدين گونه خلاصه مى كنيم .
از جـمـله اصـلاحـات گـسترده و طرحهاى بزرگى كه امام مهدى عليه السلام بدان قيام مى كند مساءله حل مشكلات اقتصادى در خانواده بزرگ بشرى است و اين كار بزرگ و برنامه عـظـيـم از راه پـيـاده كـردن مـقررات عادلانه و رهايى بخش و زندگى ساز اقتصاد اسلامى خواهد بود و از مهمترين و كارسازترين بندهاى آن عبارتند از:
1- مباح اعلان كردن بهره ورى شايسته و عادلانه و سازنده از مواهب و نعمتهايى كه خداوند براى انسان پديد آورده است .
2ـ اعطاى آزاديهاى گوناگون در امور اقتصادى و اجتماعى و فكرى و صنعتى و براساس حق و عدالت اسلامى .
3ـ بهره ورى از مواهب و امكانات و نيروهاى طبيعت و فرصت و ميدان دادن به دستها، مغزها و انـديـشـه هـاى تـوانـا و سـازنـده و مـبـتـكـر بـراسـاس عقل و انديشه .
براى روشن شدن مطلب مثالهايى ترسيم مى گردد:
1ـ در دريـاهـا و نهرهاى بزرگ دنيا، ميلياردها ماهى از انواع گوناگون آن كه بهره ورى از آنـان حلال است ، زندگى مى كنند. ما در دو نهر ((دجله )) و ((فرات )) در عراق ديده ايم كه انواع ماهيان همانند سيل آب در حركتند.
مـاهـى عـلاوه بـر ايـنكه غذاى لذيذ و مفيدى است ، براى بسيارى از بيماريهاى كشنده نيز، داروى شـفـابـخـش و مـنـاسـبـى اسـت و اتـفـاقـا بـصـورت سـرسـام آورى قابل تكثير و پرورش است كه اگر درست عمل شود از انقراض و تمام شدن آن نبايد وحشت داشت چرا كه نهرها به درياها مى پيوندند و برخى درياها به يكديگر.
امـا بـا وجود فراوانى اين ماده غذايى و دارويى و اين متاع تجارتى ، دولتها براى صيد آن ، مـقـررات دست و پاگير و سختى وضع مى كنند كه همين مقررات باعث كاهش بهره ورى مردم از اين نعمت خدا و منابع غذايى است و به بالا رفتن قيمت آن منجر مى گردد.
حـكـومـتـها به افراد خاصى اجازه صيد ماهى و بهره ورى از اين نعمت الهى را مى دهند و در برابر اين اجازه انحصارى و رسمى ، ماليات سنگين و شرايط بسيارى مى نهند. به همين جهت قيمت ماهى حتى در شهرها و كشورهاى ساحلى و كرانه هاى نهرها و شطها نيز، بالاست و بيشتر فقرا و محرومان از اين نعمت الهى ساخته است .
خدا در قرآن مى فرمايد:
((اللّهُ الّذِى سخّرَ لَكمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِى الْفُلْك فِيهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ .)) (691)
يـعـنـى : خـدا، هـمـان كـسـى است كه دريا را براى شما مسخر ساخت تا به امر او كشتى در پهنه امواج آن جريان يابد و شما از فضل و بخشايش او بجوييد.
و مى فرمايد:
((... و سخر لكم الاءنهار.)) (692)
يعنى : و خداست كه نهرها را مسخر شما ساخت .
و مى فرمايد:
(( وَ هُوَ الّذِى سخّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكلُوا مِنْهُ لَحْماً طرِيّا ....)) (693)
يـعـنى : و او خدايى است كه دريا را براى شما مسخر ساخت تا از آن گوشت تازه (همچون گوشت ماهيان ) تغذيه نماييد....
و مى فرمايد:
(( وَ مَا يَستَوِى الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سائغٌ شرَابُهُ وَ هَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ مِن كلّ‏ٍ تَأْكلُونَ لَحْماً طرِيّا وَ تَستَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسونَهَا ....)) (694)
يـعنى : اين دو دريا مساوى نيستند، اين دريا، آبش گوارا و شيرين و نوشيدنش گوارا است و اين يكى شور و تلخ و گلوگير است ، اما از هر دو، گوشت تازه مى خوريد....
و مى فرمايد:
((أُحِلّ لَكُمْ صيْدُ الْبَحْرِ وَ طعَامُهُ مَتَعاً لّكُمْ وَ لِلسيّارَةِ ....)) (695)
يـعنى : صيد دريا و طعام آن براى شما حلال گرديد تا شما و مسافران از آنان بهره ور گريد....
اگر براستى حكومتها به مردم اجازه بهره ورى از اين منابع حياتى را مى دادند و خود در كـنـار ايـن بـهـره ورى مـردم ، بـه وظايف خويش عمل مى نمودند، بى ترديد قيمت گوشت ، قـوس نـزولى مى پيمود و بسيارى از مردم از اين راه بهره ور مى شدند و دولتها، نيازى به وارد ساختن گوشت يخ ‌زده از كشورهاى ديگر را نداشتند.(696)
از بـركـات عـصر ظهور در بعد اقتصادى اين است كه خيرات و بركات و نعمتها از هر سو فـرو مى بارد و به همه قشرها و طبقات جامعه مى رسد از جمله كارها اين است كه امام مهدى عليه السلام اين ممنوعيتهاى تحميلى و ظالمانه را بر مى دارد و به همگان اجازه مى دهد از ايـن ذخـاير و نعمتهايى كه خداوند براى بندگانش آفريده است در پرتو عدالت و آزادى بـهره گيرند. او اجازه مى دهد تا مردم از زمين و گنجينه ها و منابع و معادن آن و از زمينهاى حاصلخيز و مزارع استفاده كنند.
و بـديـن جهت است كه ثروتها فراوان و بركات چندين و چند برابر توليد مى گردد. و ديگر نه فقر گرسنگى مى ماند و نه سوء تغذيه ، محروميت و جرائم و جناياتى كه در سراسر جهان به سبب فقر و محروميت و گرسنگى و بيكارى در شبانه روز رخ مى دهد، در اين صورت فروكش مى كند.
اينك ترسيم برخى از روايات كه نشانگر زندگى اقتصادى امام مهدى عليه السلام است :
1ـ از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله است كه فرمود:
((اءبشروا بالمهدى ... و يقسم المال صحاحا بالسوية ويملاء قلوب امة محمد غنى و يسعهم عدله ، حتى اءنه ياءمر مناديا ينادى : ((من له جاجة الى ؟))
فـمـا يـاءتـيـه اءحـد الا رجـل واحـد يـاءتـيـمـه فـيـسـاءله ، فيقول له المهدى : ((ائت السادن حتى يعطيك .))
فياءتيه ، فيقول : ((اءنا رسول المهدى اليك لتعطينى مالا.))
فيقول : ((اءحث !))
فـيـحـثى ما لا يستطيع اءن يحمله فيلقى منه حتى يكون قدر مايستطيع اءن يحمله ، فيخرج بـه فـيـنـدم و يـقـول : ((اءنـا كـنـت اءجـشـع امـة مـحـمـد نـفـسـا كـلهـم دعـى الى هـذا المال فتركه ، غيرى .))
فيرد عليه فيقول (السادن ): ((انا لا نقبل شيئا اءعطيناه ....))(697)

يـعـنـى : به مهدى عليه السلام بشارتتان مى دهم ... او ثروتها را درست و بطور مساوى تـقـسـيـم مـى كـند و به بركت او غنا و بى نيازى دلهاى امت محمد صلى الله عليه و آله را لبـريـز مـى سـازد و عـدالت او همه را در برمى گيرد، تا آنجايى كه دستور مى دهد ندا كـنـنـده اى نـدا كـنـد كـه : ((هان ، اى مردم ! هر كس نياز مالى دارد بيايد و هر چه مى خواهد بگيرد.)) و جز يك نيازمند، كسى نمى آيد.
آن يـك نـفـر مى آيد و امام مهدى عليه السلام به او مى فرمايد: ((نزد خزانه دار برو تا آنچه مى خواهى به تو بدهد.))
نزد خزانه دار مى رود و مى گويد: ((من از سوى امام مهدى عليه السلام آمدم ام ، تا به من كمك كنى و ثروتى به من بدهى .))
خزانه دار مى گويد: ((آنچه مى خواهى برگير!))
و او آنـقـدر زر و سيم برمى دارد كه نمى تواند ببرد، مقدارى از آن را برمى گرداند تا بـتـوانـد حـمل كند و بقيه را مى برد. اما وقتى از خزانه دار دور مى شد پشيمان شده و مى گـويـد: ((گويى من حريصترين فرد از امت محمد صلى الله عليه و آله هستم . همه براى دريافت مال دعوت شدند اما جز من كسى نيامد.))
از اين رو نزد خزانه دار برمى گردد و زر و سيم را پس مى دهد اما خزانه دار نمى پذيرد و مى گويد: ((ما چيزى را كه بخشيديم ، ديگر نمى پذيريم .))
2ـ و نيز آورده اند كه فرمود:
((...فيجى ء اليه الرجل فـيـقـول : يـا مـهـدى ! اءعـطـنـى ... فـيـحثى له فى ثوبه ما استطاع اءن يحمله .)) (698)
يعنى : مردى بسوى آن گرامى مى آيد و مى گويد: ((سالار من ! به من كمك كن و ثروتى به من عطا كن .))
و آن حضرت آنقدر پول بر دامان او مى ريزد كه نمى تواند ببرد

تربيت در عصر امام مهدى عليه السلام

مقدمه
از واقـعـيـتـهـاى تـرديـدنـاپـذيـر ايـن اسـت كـه انـسـان در هـمـه ابـعـاد، قـابـل تـربـيـت و سـازنـدگـى و بـرازنـدگـى اسـت و هـنـگامى كه برنامه هاى تربيتى بـراسـاس ارزشـهـاى والاى اخـلاقـى و انـسـانـى تـنـظـيـم گـردد، بـشـريـت راه اعـتدال و درستى را بر خواهد گزيد و درون و برونش پسنديده خواهد شد و در راه و روش شـايـسـتـه و سـتـوده اى گـام خـواهـد سـپـرد. امـا هـنـگـامـى كـه بـرنـامـه هـا و عـوامـل تـربـيـتـى ، فـاسـد و نـاصـالح بود و براساس ضدارزشها استوار گردد، بى ترديد نتيجه معكوس خواهد داد و انسان به راه تباهى خواهد رفت .
تـربـيـت ، حـتى در فطرت و غريزه و تمايلات و خواسته هاى روانى نيز اثر مى گذارد همانگونه كه بر تقليدها و عادتها اثر مى گذارد.
هـنـگـامـى كـه حـيـوانـات اهـلى تـا وحـشـى و درنـده ، قـابـل تـربـيـت بـاشـنـد، انـسان كه از بسيارى از پديده ها برتر و شايسته تر است و بـخـاطـر ارزانـى شـدن مـوهـبـت عـقـل و درك و بـيـان ... بـر آنـهـا بـرتـرى دارد، چـگـونه قابل تربيت نباشد؟
بـنـابـراين ، براساس تربيت است كه جامعه ، راه صلاح و فلاح را در پيش مى گيرد يا راه تـباهى و فساد را به سعادت و نيكبختى پر مى گشايد يا به شقاوت و نگون بختى سقوط مى كند. به حق و عدالت راه مى جويد يا به انحراف و بى راهيها.
وسايل و عوامل تربيت
دستگاهها و وسايل تربيت بسيار است :
1ـ كـانـون خـانـه و خـانـواده كـه كـودك در آن ديـده بـه جـهـان مـى گـشـايـد يـك كانون و عامل تربيتى است و در جهت دهى و رهبرى كودكان اثر عميقى دارد.
2ـ پـس از خـانـه ، نـقـش مـدرسـه اسـت كـه كـودك بـا ورود بـدانـجـا مـراحـل نـخـسـتـيـن دانـش و فـرهـنـگ را از آمـوزگـاران خـويـش ‍ دريـافـت مـى دارد و هـر چـه مـراحـل مـخـتـلف عـلمـى را طى مى كند سطح مطالعه و فرهنگ و آگاهيهاى او بالا مى رود تا سرانجام به عاليترين مراحل و مدارج علمى و فكرى مى رسد.
در تـمـام ايـن مـراحـل بـا عـلوم و دانـشـهـا آمـيـخـته مى گردد و منسجم مى شود و تاءثير مى پذيرد.
3ـ عـامـل و دسـتـگـاه تـربـيـتـى ديـگـرى كـه بـا آن دو دسـتـگـاه تـربـيـتـى هـمـگـام است ، عامل محيط و جامعه است .
آن كـودكـى كـه در جـامـعـه دروغ پـرداز و كـلك بـاز، بـى پـروا و بى بند و بار، دزد و خـيـانتكار و يا در جامعه دين باور و امانتدار و برخوردار از حيا و درستكارى زندگى كند، طـبـيـعـى است كه با توجه با جو جامعه صالح و ناصالح خود هماهنگ مى گردد و هر كدام بسان جامعه خويش مى شود.
4ـ از مـهـمـتـرين عوامل و وسايلى كه در سازندگى و اصلاح جامعه و يا تباهى آن اثر مى گذارد، رسانه هاى گروهى و دستگاههاى تبليغاتى جامعه ، همچون : روزنامه ها، مجلات ، راديو، تلويزيون و فيلمهاى گوناگون است .
پس از اين نگرش گذرا به عوامل تربيت و سازندگى ، خاطرنشان مى گردد كه امام مهدى عـليـه السـلام كـه در انـديـشـه اصـلاح جـامـعه جهانى است و مى خواهد جامعه اى براستى اسـلامـى پـى ريزى نموده و آن را به ارزشهاى والاى انسانى و قرآنى آراسته سازد، در ايـن راه نـاگـزيـر اسـت كه از وسايل و عوامل تربيتى بهره گيرد و آموزش هاى تربيتى صحيح و سازنده خويش را بوسيله اين وسايل و تجهيزات ، به گوشها برساند. از اين رو، مـدارس و آمـوزشـگـاهـها را، فرهنگ و تعاليم انسان ساز اسلام اداره و رهبرى مى كند و راههاى تعليم و تربيت در همه مراحل از شيوه ها و برنامه هاى اسلامى بهره ور مى گردد و وسـايـل ارتـبـاط جـمعى بطور كامل ، شايسته و مفيد و ثمربخش مى شوند و از چارچوب مقررات و ارزشهاى اسلامى ، تجاوز نمى كنند.
اشاره شد كه امام باقر عليه السلام در اين مورد فرمود:
((...تـؤ تـون الحـكـمة فى زمانه حتى اءن المراءة تقضى فى بيتها بكتاب الله و سنة رسوله ....)) (690)

حيات فرهنگى در عصر امام مهدى عليه السلام

در عصر درخشان امام مهدى عليه السلام حيات فرهنگى به گونه اى شكوفا و بارور مـى گـردد كـه در سـراسـر تـاريـخ ، نـمونه اى نخواهد داشت و دانش و فرهنگ و معنويت ، بـويـژه عـلوم دينى و احكام و مقررات و معارف انسان ساز اسلام در سراسر گيتى بسط و گسترش مى يابد و چرخهاى فرهنگ و آگاهى و شناخت با سرعت وصف ناپذيرى به حركت مـى افـتد. و روشن است كه تغيير و دگرگونى ژرف و شكوهمندى در اين بعد از زندگى بشريت ، حاصل مى شود.
خدا مى داند كه اين تحول مطلوب و مترقى چگونه خواهد بود اما به نظر مى رسد بسيارى از كـتابهاى فقه و حديث ، نوسازى گردد و نقش بسيارى از موضوعات كتابهاى اصولى بـه پـايـان بـرسـد، چـرا كـه امـام مـهـدى عـليـه السـلام قـواعـد عـمـومـى بـراى دريـافت مـسـايـل شرعى و مقررات دينى را بيان مى كند و در پرتو همانها دانشمندان از بسيارى از بحثهاى اصولى و قواعد آن بى نياز مى گردند.
كـتـابـهـاى مـربـوط بـه شرح حال راويان احاديث كه به كتابهاى رجالى مشهورند و نيز شرح حال و بيوگرافى آنان و تقسيم بندى روايات به صحيح و ضعيف و اصطلاحاتى از اينگونه ، همه و همه نقش شان به پايان مى رسد؛ چرا كه اين بحثها بيشتر به حدس و ظـن تـكـيـه دارد و در عصر غيبت و بخاطر نرسيدن دست مردم به امام معصوم عليه السلام مـورد اسـتـفـاده قـرار مى گيرد. امام در عصر ظهور، مردم به مقررات و احكام قطعى دست مى يابند و از اينها بى نياز مى گردند.
و نـيـز در عـصـر ظهور، بيشتر كتابهاى تفسيرى از اعتبار ساقط مى شود چرا كه مردم با رشـد فـكـرى و ژرف نگرى برخاسته از فرهنگ عصر ظهور، به تفسيرهاى برخاسته از نـظـرات افـراطـى افراد، بهايى نمى دهند. از اين رو تنها تفاسير برخاسته از روايات رسيده از پيامبر و اهل بيت عليهم السلام باقى مى ماند.
هـمـيـن گـونـه قـرائتـهـاى مـخـتـلف از شـريـف كـه دليـلى بـراى آنـهـا نـازل نـشـده است ، برداشته مى شود، چرا كه قرآن و قرائت صحيح آن را ـ به گونه اى كـه بر قلب مصفاى محمد صلى الله عليه و آله فرود آمده است ـ از امام مهدى عليه السلام مـى آمـوزنـد و تـفسير و پيام و مفهوم آن را، آنگونه كه خدا اراده فرموده است مى شناسند و بـر معارف بلند و راز و رمز و شگفتيهاى آن كه همچنان ناشناخته و پوشيده است ، آگاهى مـى يـابـنـد. و نـيـز جـامـعـه از بـسـيـارى از دانـشـهـاى جـديـد، هـمـچـون فـلسفه كه ثمره خيال پردازى است ، بى نياز مى گردد.
و خلاصه اينكه : دانش و بينش و آگاهى و شناخت صحيح و مفيد و سازنده و كارگشا در هر خـانـه گسترش مى يابد و حلقه هاى درس و بحث براى زن و مرد در كران تا كران جامعه بزرگ بشرى برقرار مى شود.
امام باقر عليه السلام فرمود:
((تـؤ تـون الحـكمة فى زمانه حتى اءن المراءة لتقضى فى بيتها، بكتاب الله و سنة رسوله .)) (686)
يعنى : به مردم عصر حكومت درخشان او، دانش و بينشى ارزانى مى گردد كه زن در كانون خانه خويش براساس ‍ كتاب خدا و سنت پيامبرش عادلانه و آگاهانه داورى مى كند و نيازى به ديگرى ندارد.
اين روايت ارجدار نشانگر اين واقعيت است كه مردم در روزگار حاكميت آن حضرت ، براساس آداب و مـقـررات ديـنـى تـربـيـت شـده و احكام شريعت را آموخته و بر پايه اى از فرهنگ و تـمـدن اوج مـى گـيـرنـد كـه هـر بـانـويـى مى تواند در درون خانه خويش ميان دو انسان براساس مقررات كتاب خدا و سيره و روش عادلانه پيام آور بزرگ او، قضاوت كند.
لازم اسـت بـدانيم كه خود امام مهدى عليه السلام براساس كتاب خدا و سيره و شيوه انسان سـاز و افـتخار آفرين پيامبر صلى الله عليه و آله تدبير امور مى كند و به اندازه بند مو و ذره اى از آن دو، انحراف نمى جويد.
او شـريـعت جديد يا دين ديگرى نمى آورد كه با اسلام راستين ناسازگار باشد يا آنچه را خـدا تـحـريـم كـرده اسـت حـلال نـمـايـد و يـا آنـچـه را خـدا حلال كرده است تحريم كند؛ هرگز

امـا واقـعـيـتـى كه رخ مى دهد اين است كه همه مذاهب پديد آمده پس از رحلت پيشواى بزرگ توحيد پيامبر گرامى ، ملغى مى شود و از ميان مى رود؛ چرا كه اينها راه و رسمى است كه در كتاب خدا و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله جايى ندارند.
ايـن سـخـن تـنـهـا ديـدگـاه نـگـارنـده نـيـسـت بـلكـه يـكـى از عـلمـاى بـزرگ اهـل سنت در كتاب خويش بدين واقعيت تصريح نموده و ضمن بحث از امام مهدى عليه السلام مى نويسد:
((امـام مـهـدى پـس از ظـهـور، ديـن را هـمـانـگـونـه كـه بـود و نازل گرديد آشكار مى سازد بطورى كه اگر پيامبر گرامى حاضر باشد به همان حكم كند.
او مذاهب مختلف را از روى زمين با ارشاد و هدايت خويش برمى دارد و جز دين خالص و پاك و آسمانى نمى ماند....))(687)
آرى ! در آن شرايط پرافتخار است كه اتحاد بزرگ اسلامى تحقق مى پذيرد؛ چرا كه هم مـسـلمـانـان در اصـول ديـن و فروع آن و همه مسايل فقهى و احكام و مقررات شرعى ، متحد و يكپارچه مى گردند. نه ديگر قياسى خواهد بود و نه استحسان و نه فتواهاى جديدى كه با توجه به شرايط سياسى و... صادر مى گردد.
بـلكـه ديـن راسـتين ، همان اسلام واقعى خواهد بود و مذهب ، همان مذهب تشيع كه مذهب خاندان وحـى و رسـالت اسـت و پـيامبر گرامى صلى الله عليه و آله مردم را بدان دعوت فرموده اسـت . و هـمـه بـشـريـت بـديـنـسـان زيـر پـرچـم ((لا اله الا الله ، مـحـمـد رسـول الله ، عـلى ولى الله )) در اوج سعادت و رفاه و نيكبختى و عرفان خواهند زيست .
اميرمؤ منان عليه السلام در روايتى در مورد عصر امام مهدى عليه السلام فرمود:
((...ويـهـلك الاءشـرار و يـبـقـى الاءخـيـار و لا يـبـقـى مـن يـبـغـض اءهل البيت .)) (688)
يـعـنى : ... و آن اصلاحگر بزرگ ، شرارت پيشه ها را از ميان برمى دارد و شايستگان و نـيـكـان را باقى مى گذارد و كينه توزان نسبت به خاندان وحى و رسالت باقى نخواهند ماند.
و نيز در بيان ديگرى از امام مهدى عليه السلام فرمود:
((... و لا نترك بدعة الا اءزالها و لا سنة الا اءقامها....)) (689)
يـعـنـى : آن پـيـشـواى الهـى تـمـامـى بـدعـتها را نابود مى سازد و همه سنتها و شيوه هاى پسنديده را زنده و بر پا مى دارد.

حكومت امام مهدى عليه السلام
هـنـگـامـى كه ما از حكومت جان بخش امام مهدى عليهم السلام سخن مى گوييم ، سخن ما بر دو نقطه و دو محور دور مى زند: نخست ، محور و نقطه محور صدور حكم و وضع قوانين و آموزشهاى گوناگون در ميدانهاى مختلف زندگى است و نقطه و محور دوم ، محور داورى و قـضـاوت مـيـان امـت اسـت كه خواه مسايل و مشكلات خود را بسوى حكومت عادلانه آن حضرت ببرد يا نبرد.
صدور حكم و وضع قوانين
در مورد محور نخست ، روشن شد كه تمامى قوانين و مقررات بيگانه از اسلام و قرآن ، در حـكـومـت امـام مـهـدى عـليـه السـلام الغـا و دور ريـخـتـه مـى شـود و هـرگـز بـدانـهـا عـمـل نـمـى گـردد و بجاى آنها مقررات درخشان و زندگى ساز برخاسته از قرآن و شيوه راسـتـيـن پـيـامبر صلى الله عليه و آله امور مردم را تدبير و شئون كشور را تنظيم و در كران تا كران جامعه ها همانگونه كه شايسته و بايسته است ، پياده مى شود.
خلاصه اينكه : امام مهدى عليه السلام تمامى برنامه ها و طرحها و عملكردها و مقرراتى را كـه پـيـامـبـر و اميرمؤ منان عليه السلام در حكومت كوتاه مدت و عادلانه و پرمهر خويش در مـيـدانـهـاى گـونـاگـون زنـدگـى پـيـاده كـردنـد، بـه گـونـه اى كـامل و درخشان پياده مى كند و افزون بر آنها به منظور تاءمين نيكبختى و رفاه و آسايش و آرامـش جـامـعـه طـرحـهـا و بـرنـامه ها و عملكرد ديگرى همچون . ساختن پلها، ايجاد سدها، گـسـتـرش خـيـابـانـهـا و شـاهـراهـهـا، حـفـر كـنـالهـا و پـاكسازى نهرها و نصب دستگاههاى گـوناگون و مورد نياز صدور اجازه رسمى به مردم جهت احياى زمينهاى موات و بهره ورى عـادلانـه و شـايـسـتـه از مـعادن و منابع گوناگون و ديگر نعمتهايى كه خدا به انسانها ارزانى داشته است كه همه اينها از روح و محتواى اسلام و مقررات آن بر مى خيزد.
ايـن پـرتـوى از طرح و برنامه حاكميت عادلانه و بشر دوستانه و زندگى ساز امام مهدى عليه السلام در محور نخست ، اينك محور دوم حكومت شكوهبار آن حضرت .
قضاوت و داورى او
داورى و قـضـاوت آن گـرامـى در جـامـعـه ، بـسـان داورى نـيـاكان پاك و پاكيزه اش عـادلانـهـو انـسـانـى و بـراسـاس حـق و عـدالت اسـت و بـا يك ويژگى از داورى آن عدالت پـيـشـگـان مـمـتـاز مـى شود و آن ويژگى اين است كه آن حضرت در سيستم قضايى خويش بـراسـاس آگـاهـى و اطـلاعـات خـويـش بر رخداد و حوادث داورى مى كند، از اينرو نه به انتظار گواهى گواهان مى ماند و نه دلايل و مدارك و شواهدى كه ادعا را اثبات كند.
سخن در اينجا بر دو محور دور مى زند:
1ـ نـخـست اينكه اين روايت صحيح و جان بخش كه در مورد امام مهدى عليه السلام و ره آورد حـاكـمـيـت او بـطور متواتر از پيامبر از پيامبر گرامى و امامان معصوم عليه السلام رسيده است ، بارها تكرار شد كه مى فرمايند:
(( انه يملاء الارض قسطا وعدلا بعد ما ملئت ظلما وجورا. )) (677)
يـعـنـى : امـام مـهـدى عـليـه السـلام پـس از ظـهـور خـويـش ، جـهـان را سـرشـار از عدل و داد مى كند پس از آنكه از ستم و بيداد لبريز گردد.
شـايـسـتـه يـادآورى اسـت كـه ايـن حـديـث در مـجـمـوعـه هـاى روايـى ، صدها بار از راههاى گـونـاگـون و چـهـره هاى مختلف روايت شده است به گونه اى كه هيچ جايى براى شك و ترديد در صحت و درستى آن نمى ماند.
آرى ! آن اصلاحگر بزرگى كه مى خواهد ستم وبيداد را در همه ميدانها و ابعاد چهره هايش نـابـود سـازد و ريشه و اساس آن را در هر نقطه اى كه باشد و يا از هر انسانى سرزند از بـيـخ و بـن بـركـنـد، طبيعى است كه از چنين عدالت گسترى نبايد انتظار داشت كه خود منتظر اين باشد كه مظلوم به او شكايت برد يا آن پيشواى عدالت از مدعى ستمديده براى اثـبـات ادعـاى بـه حـقـش كـه بـراى آن داور عـدلت پـيـشـه ، روشـن اسـت دلايـل ، شـواهد، اسناد و مدارك ارائه كند، هرگز! چرا كه گاه ممكن است مظلوم براى اثبات بـيـدادى كـه بـر او رفـتـه يـا حـقـى كه از او پايمال شده است ناتوان باشد يا بتواند ساختگى بودن بافته هاى ظالم را روشن كند.
مـمـكـن اسـت ستم و بيداد در بسيارى از نقاط روى زمين واقع شود و مظلوم نتواند از بيدادى كه بر او رفته است به امام عدالت و نجات شكايت برد. و نيز امكان داد انسانى مخفيانه و بـه سـتـم كـشـتـه شـود و كـسـى از كـشـتـه شـدن او آگـاه نـگـردد و قـاتـل او را نـشـنـاسـد و در نتيجه خون او پايمال گردد، در اين صورت چگونه مى توان گفت :
((امـام مـهـدى عـليـه السـلام زمـيـن و زمـان را لبـريـز از عدل و داد مى سازد؟!))
2ـ از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله روايت آورده اند كه مى فرمايد:
(( انما اءقضى بينكم بالايمان و البينات )) (678)
يعنى : مردم ! من در ميان جامعه ، بر اساس دلايل و شواهد و سوگندها، قضاوت و داورى مى كنم ـ نه براساس وحى و رسالت ـ.
شـايـد مفهوم ظاهرى روايت پيامبر صلى الله عليه و آله اين باشد كه : آن حضرت در ميان مردم ، براساس آگاهى و علم شخصى خويش داورى نمى كند.
بعنوان مثال : اگر پيامبر صلى الله عليه و آله با علم نبوت و رسالت بداند كه فلان شـخـص ، دسـت به سرقت زده است ، خود، بر او، كيفر سرقت را جارى نيم سازد بلكه به انـتـظـار گـواهـى گـواهـان مـى نـشـيـنـد و هـنـگـامـى كـه پـرونـده ، طـبـق مـوازيـن قضايى تكميل گرديد حكم مى كند و او را كيفر مى دهد.
شـايـد ايـن شـيـوه پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله در داورى و قـضـاوت و عـمـل نـكردن براساس آگاهى و اطلاع شخصى خويش ، بدان جهت بود كه اگر آن گرامى در داوريـهـاى خـويـش بـراسـاس آگـاهـى و اطلاع شخص قضاوت مى كرد رفتار و عملكرد قـضـايـى او در مـيـان امـت سـيـره و سـنت مى شد و آنگاه بود كه براى هر قاضى و حاكمى دسـتـاويـز و بـهـانـه مـى گـشـت و كـه در جـامـعـه ، بـدون دلايـل و مـدارك قانع كننده و درستى به هركس دلش خواست حد جارى سازد و طبق تمايلات خـويـش حـكم راند و آنگاه ادعا نمايد كه به علم و اطلاع شخصى خويش داورى نموده و حكم رانـده اسـت . و بـا ايـن كـار نـظام دين و جامعه از هم گسيخته و هرج و مرج و خودكامگى در سـيـسـتـم قـضـايـى رواج يـافـتـه و مـعـيـارهـا و مـقـيـاسهاى فقهى و حقوقى و عرفى دچار اختلال مى گشت ، بر اين اساس بود كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله اين راهها را براى قضاوت بدرفتار و حكومتهاى بيدادگرى مسدود ساخت تا آنان نتوانند در ميان مردم ، طبق تمايلات جاه طلبانه و هواهاى خويش حكم رانند و آنگاه مدعى گردند كه براساس علم و آگاهى شخصى خويش حكم مى كنند.
اما امام معصوم و پيشواى عدالت گسترى كه هرگز چنين احتمالى در مورد او نمى رود و هيچ نوع اشتباه و انحرافى به ساحت مقدس او راه ندارد، بر چنين انسان والايى زيبنده است كه بـراسـاس آگـاهـى و اطـلاعـات شـخـصى خويش به امور و رخدادها، داورى نمايد و هرگز منتظر گواهى گواهان و اقامه دلايل و مدارك از سوى مدعى نباشد و بر سوگندهاى دروغين از سوى طرفين ، بهايى ندهد و آنچه حق و عدالت است آن را ملاك قرار دهد و بر اساس آن داورى نمايد.
با توجه به اين نكته اساسى كه :
اولا: امـام مـهـدى عـليـه السـلام اصـلاحـگـر بـزرگـى اسـت كـه زمـين و زمان را سرشار از عدل و داد مى كند.
و ثـانـيـا: عـلاوه بـر تـمـامـى آگـاهـيـهـا و اطلاعات و معيارها، براساس آگاهى و اطلاعات شخصى خويش ، داورى و حكومت مى نمايد؛
ايـن واقـعـيـت دريـافـت مى گردد كه آن حضرت ، تبهكاران و آدمكشان و مجرمان را براساس عدالت و به منظور اصلاح جامعه به كيفر شايسته و عادلانه گناهانشان مى رساند، خواه آثـار و دلايـل و مـدارك جـرم موجود باشد و يا آن را از بين برده باشند و طبق موازين عادى ثابت نشود و گواه و بينه اقامه نگردد.

براى روشن شدن بحث دو مثال مى آوريم :
1ـ اگر فردى در خانه خويش ميخوارگى كند و كسى او را در آن شرايط نبيند تا گواهس دهـد، امـام مـهـدى عـليه السلام در پرتو علم امامت از گناه او آگاه مى گردد و او را عادلانه كيفر مى كند.
2ـ و نيز اگر انسانى جنايتى را كه در خور كيفر است مرتكب شود بر آن دادگستر جهانى است كه او را بخاطر جنايتش كيفر نمايد. و آنگاه است كه هر جنايتكارى به هنگام وسوسه نـفـس و تـصـمـيـم بـه گناه ، خوب مى داند كه زمامدار دادگستر جامعه از جنايت او آگاه مى شـود و او را بـه كـيفر عادلانه اش مى رساند. درست در اين شرايط است كه همين احساس و وضـعـيـت خـاص ، هـمـه جنايتكاران را از ارتكاب جرائم مانع مى شود. بدين جهت مردم از هر انحرافى در ابعاد گوناگون زندگى مى پرهيزند.
چيزهايى كه از مطلب را تاءييد مى كند روايت روايت رسيده از امام صادق عليه السلام است كه مى فرمايد:
(( بينا الرجل على راءس القائم عليه السلام ياءمر و ينهى اذا اءمر (الامام ) بضرب عنقه فلا يبقى بين الخافقين شى ء الاخافه . )) (679)
يـعـنـى : گـنـاه اتـفـاق مـى افـتـد كه فردى در كنار مهدى عليه السلام ايستاده و سخن مى گويد كه آن حضرت دستور مى دهد گردنش را (بخاطر جنايت مخفيانه اش ) بزنند و آنگاه اسـت كـه در شـرق و غـرب جـنـايتكارى نمى ماند، مگر از آن پيشواى عدالت گستر و آگاه حساب مى برد.
ايـن روايـت بـه ايـن مطلب تصريح مى كند كه امام مهدى عليه السلام هر گناهكارى كه در خـور كـيفر باشد ـ براساس ‍ علم امامت ـ كيفر مى كند و منتظر اين نمى ماند كه از او شكايت شود يا گواهان گواهى دهند.
و بدينسان شرايطى پديد مى آيد كه هيچ كس جراءت ستم و قانون شكنى و گناه در خود نمى بيند و زمين از عدالت و آزادى و دادگرى و امنتى و رفاه و سعادت لبريز مى گردد.
روايات بيانگر اين واقعيت ، بسيار است كه ما تنها نمونه هايى را مى آوريم :
1ـ امام باقر عليه السلام فرمود:
(( اذا قـام قـائم آل مـحـمـد عـليـه السـلام حـكـم بـحـكـم داود و لا يساءل البينة . )) (680)
يـعنى : هنگامى كه قائم ما قيام كند به سبك داود عليه السلام حكومت و داورى خواهد كرد و گواه و دليل نخواهد ساخت .
2ـ امام صادق عليه السلام فرمود:
(( لا تـذهـب الدنـيـا يـخـرج رجـل مـنـى ، يـحـكـم بـحـكـومـة آل داود و لا يساءل البينة ، يعطى كل نفس حقها.... )) (681)
يـعنى : دنيا به پايان نخواهد رسيد تا بزرگمردى از خاندان ما قيام نمايد. او به سبك خاندان داود حكومت و داورى خواهد كرد و از دلايل و گواهان نخواهد پرسيد، حق هر كس را به او اعطا خواهد كرد... .
3ـ و در روايت ديگر فرمود:
(( ثـم يـاءمـر مـنـاديـا يـنـادى : هـذا المـهـدى ! يـقـضـى بـقـضـاء داود و سـليـمـان و لايساءل على ذلك بينة . )) (682)
يعنى : پس ندا كننده اى به دستور او ندا مى دهد كه : ((هان اى مردم ! اين پيشواى عدالت گـسـتر، مهدى عليه السلام است . او به سبك داود و سليمان عليه السلام داورى مى كند و گواه و دليل نمى خواهد ـ چرا كه خود از همه چيز آگاه است ـ.))
4ـ و نيز فرمود:
(( اذا قـام قـائم آل محمد صلى الله عليه و آله حكم بين الناس بحكم داود، لا يحتاج الى بـيـنـة يـلهـمـه اللّه تـعـالى فـيـحـكـم بـعـلمـه و يـخـبـر كل قوم بما استبطنوه . )) (683)
يعنى : هنگامى كه قائم آل محمد صلى الله عليه و آله قيام نمايد ميان مردم به سبك داود
حكومت و داورى خواهد كرد و نيازى به دليل و برهان ندارد خداوند به او الهام مى كند و او بـا عـلم و آگـاهـى خويش ، داورى و حكومت و هر گروهى را از آنچه نهان مى دارند، با خبر مى سازد.
يك پرسش و پاسخ آن :
سؤ ال : ((منظور از حكومت و داورى حضرت داود چيست ؟
جـواب : مـنـظـور از ((حـكـم داود)) شريعت و راه و رسم او نيست ، چرا كه تمامى شرايع و قـوانـيـنـى كه پيش از اسلام بودند همه با آمدن اسلام نسخ و پايان يافته اعلان شدند، بـلكـه مـنـظـور از ايـن عـنـوان ايـن اسـت كـه امـام مـهـدى عـليـه السـلام در مسايل و مشكلات ، براساس آگاهى و دانش خويش به حقايق و واقعيتها، داورى مى كند و به ظاهر امور يا قضايا يا اسناد و مدارك ساختگى ، تكيه نمى كند.
داود، آن پـيـامـبـر بزرگ خدا نيز، مدتى طولانى اينگونه حكومت و داورى مى كرد، حقايق و واقـعـيـات رخـدادهـا و اخـتـلافـات ، بـه اذن خـدا بـراى او آشـكـار مـى گـشت و به همين جهت بـراسـاس آگـاهـى و دانـش شخصى خويش به امور، قضاوت مى كرد و به گفتار طرفين اختلاف ، اعتنا نمى نمود.
يك پرسش ديگر:
امـام مـهـدى عـليـه السـلام چـگـونـه مـى تـوانـد عـدالت و دادگـرى كـامـل را در كـران گـيـتـى تـحقق بخشد با اينكه مى دانيم كه آن گرامى در پرتو دانش و آگاهى و اطلاع خويش ، از مسايل و رخدادهاى منطقه و شهرى كه اقامت دارد با خبر است ، نه از رخدادها و امور جارى در سراسر گيتى ؟
پاسخ :
مـمـكـن اسـت ايـن سـؤ ال را بـا روايـتـى از امـام صـادق عـليـه السـلام پاسخ داد كه مى فرمايد:
(( اذا قـام بـعـث فـى اءقـائم بـعـث فـى اءقـاليـم الاءرض ، فـى كل اقليم (684) رجلا... يقول له الامام عليه السلام : عهدك فى كفك ، فاذا ورد عليك اءمر لا تـفـهـمـه و لا تـعـرف القـضـاء فـيـه ، فـانـظـر الى كـفـك واعمل بما فيها.)) (685)
يـعنى : هنگامى كه قائم عليه السلام قيام كند به هر منطقه و شهرى فرستاده اى آگاه و كارا و پرواپيشه گسيل مى دارد و به او مى گويد: ((برنامه كار تو در كف دست توست . از ايـن رو هـر گـاه كـارى بـرايـت پـيـش آمـد كـه راه حـل آن را نـفـهميدى و داورى در آن را نشناختى به كف دستت نظاره كن و آنچه در آن يافتى ، عمل نما.))
در مورد اين روايت سه احتمال به نظر مى رسد:
1ـ مـمـكـن اسـت روايـت را مـعـجـزه بـشـنـاسـيم و بگوييم فرستادگان آن اصلاحگر بزرگ آسـمـانـى هنگامى كه در مسايل و رخدادها بمانند بناگاه بر كف دست خويش احكام عادلانه و مورد نظر را نوشته و آماده خواهند يافت .
2ـ مـمـكـن اسـت مـنظور آن حضرت از جمله ((عهدك فى كفك )) نوعى دستگاه شبيه بى سيم بـسيار پيشرفته اى باشد كه برخى چهره ها و شخصيتها يا كارگزاران ويژه ... بدست دارنـد و دسـتـورات صـادره از مـقـام فـرمـانـدهـى كـل را هـمـواره دريافت مى دارند و بدانها عمل مى كنند و هميشه اين دستگاه همراه آنهاست .
3ـ و يا اينكه روايت ، پيام و معناى ديگرى دارد كه پس از ظهور آن حضرت به خواست خدا آشكار خواهد شد و اكنون براى ما ناشناخته است .
كـوتـاه سـخـن ايـنـكه : امام مهدى عليه السلام با نمايندگان و حاكمان و قضاتى كه به كـشـورهـا، در سـراسـر جـهـان نصب فرموده و آنان را براى تدبير امور و تنظيم شئون و حـل مـشـكـلات و رفـع كـشـمـكـشـهـا و تـاءمـيـن امـنـيـت و نـيـكـبختى جامعه بزرگ عصر ظهور، گـسـيـل داشـتـه است ، بطور دايم در ارتباط است و آنان با فرماندهى و امامت آن اصلاحگر بزرگ جهانى و در پرتو دانش و عدالت او انجام وظيفه مى نمايند.

زندگى در حكومت امام مهدى عليه السلام

برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني


عـصـر امـام عـليـه السـلام پـس از ظهور و قيام جهانى اش ، براستى از درخشانترين و دوسـت داشـتـنـى ترين و زيباترين عصرها براى كره زمين ، از آغاز آفرينش جهان و انسان است .
و كاملا بجا و درست كه نام عصر ظهور را ((عصر حاكميت نور و دانش و بينش )) به مفهوم واقعى آن نام گذاريم ، نه روزگارى را كه ما در آن زندگى مى كنيم كه براستى عصر تاريكيهاى جهل ، انحراف ، فجايع ، بيداد و گمراهى و عصر نگونسازى و اسارت انسان است .
جهان معاصر
بـا الهـام از فراز حكيمانه و مشهور ((تعرف الاشياء با ضدادها)) ممكن است بـراى درك و دريـافـت پـرتـويـى از درخـشـنـدگى و شكوفايى عصر ظهور و زيبايى و شيرينى زندگى در حاكميت آن اصلاحگر بزرگ جهانى ، نظرى گذرا به اوضاع غمبارى بيافكنيم كه اينك در آن زندگى مى كنيم .
بـه جامعه اى كه اينك در آن زندگى و ناملايمات و رنجهايى كه زندگى را تيره و تار سـاخـتـه اسـت ، بـنـگـريد! فشارهايى كه لذت و شيرينى و طراوت زندگى را از فرد و جـامـعـه گـرفـتـه و آنـان را بـه انـواع مـحروميتها نشانده است . يكى دچار آفت فقر است و ديگرى به نداشتن مسكن و سرپناه گرفتار است . يكى از بيكارى و نداشتن مكانى براى كسب و كار و تجارت رنج مى برد و ديگرى از فقدان درآمد كافى كه خود و خانواده اش را اداره كـنـد و پـولى كـه بـا آن نـيـازهـاى پـزشـكـى و درمـانـى خـويـش و افـراد تـحـت تكفل خود را فراهم آورد.
مـشـكلات زندگى ، همه جا را فرا گرفته و بحرانهاى ويرانگر و پياپى ، راه نجات و اميد به آينده را براى مردم مسدود ساخته است .
از سـويـى ، آزادى مـسـكن و محل زندگى ، آزادى سفر و تجارت ، آزادى كار و اقامت ، آزادى بيان و قلم و اظهار نظر مردم ، سلب شده و از ديگر سو، امنيت و آرامش از ابعاد گوناگون زنـدگـى انـسـان مـعـاصـر رخـت بـر بـسـتـه اسـت . انـسـان نـسـبـت بـه جـان و مـال و خاندانش احساس امنيت خاطر نمى كند. و مردم ناتوان ، از زورمندان و زورگويى آنان مـى هـراسـند. ثروتمندان و صاحبان امكانات با زيردستان و محرومان و شيوه ديكتاتورى رفتار مى كنند و كينه ها و عقده هاى روانى بصورت وحشتناكى گسترش يافته است .
فـقـر و مـحـرومـيـت و گـرسنگى در جهان با معاصر بيداد مى كند و بيشتر انسانها بويژه كودكان جهان با اين بلاى بزرگ اجتماعى و انواع بيماريهاى ناشى از سوء تغذيه دست به گريبانند. و سرانجام به مردم و محروميتها و كاهش شديد امكانات زندگيشان بنگر و به از دست رفتن كرامت و ارزش انسان در جهان معاصر.
بـه رنـجـهـا، مصيبتها، مشكلات ، زندانها لبريز از ميليونها انسان آفت زده و دربند و به جـنگهاى ويرانگر و هست سوزى كه بشريت را به كام خود مى كشد و او را در هم مى نوردد و پاره پاره مى كند و مى سوزاند و نابود مى سازد و خاكسترش را به باد مى دهد.
پـس از ايـن نـظـر گـذرا بـه جـهان معاصر و رنج و پريشانى انسان ، اينك براى شناخت عـصـر ظـهـور، بايد همه جلوه هاى زندگى و مظاهر حيات انسان را صد در صد دگرگون ساخت و آنگاه به تماشاى آن نشست ، چرا كه پس از قيام جهانى امام عصر عليه السلام در روزگـار حـاكميت آن عدالت گستر راستين ، فقر و نياز از جامعه بشرى رخت برمى بندد و آفـت مـحـرومـيـت از مـيـان مـى رود، عـقـده هـاى روانـى مـردم حـل و زدوده مـى شـود و حـزن و انـدوه بـه سـرور و شـادمـانـى تبديل مى گردد.
جـهـنـم زنـدگـى ، جـاى خـود را بـه بـهـشـت نـيـكـبـخـتـى و سـعادت مى دهد و پژمردگيها و افـسـردگـيـهـا جاى خود را به طراوت و نشاط مى سپارد و امن و امان در همه ابعاد زندگى جهان گستر مى شود. فرشته عدالت بر سر بشريت سايه مى افكند و ظلم و ستم يكسره نابود مى گردد.
ديـگر نه ظالمى خواهى ديد و نه مظلوم و ستمديده اى ، آرمانها و آرزوهاى مسلمانان آگاه و پـرواپـيـشـه تـحقق مى يابد و كره زمين ، مهد صلح و آزادى مى گردد و اسلام در سراسر گـيـتـى ، دلهـا و جـانها را نور باران مى نمايد و همه ساكنان زمين ، آگاهانه و مخلصانه بـر يـكـتـايى خدا و رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله و امامت اميرمؤ منان عليه السلام گواهى مى دهند.
آرى ! ايـنـهـا پـرتـويـى از بـركـات نـهـضـت آسـمـانـى امـام عـصـر عـليـه السـلام و قيام اصـلاحـگرانه آن حضرت و دستاوردها و گامهاى اصلاحى و طرحهاى عمرانى و فرهنگ پر ارج و پياده شدن مقررات عدالت آفرين و انسان ساز خدا، به دست با كفايت اوست .
احـاطـه كـامـل بـه دسـتـاورد درخـشـان حـكومت امام مهدى عليه السلام و آگاهى از بركات آن بصورت شايسته و بايسته آسان نيست ؛ چرا كه مفاسد و مصائب ، رنجها و ضد ارزشها و انـحرافاتى كه پيش از ظهور آن حضرت در جامعه ها گسترش مى يابد همچون ستارگان آسمان بى شمار است .
لازم بـه يـادآورى اسـت كـه بـيـشـتـر ايـن انحرافات و آفتها و تباهيها، ثمره شوم قوانين ظـالمـانـه اى است كه از مغز زمامداران و هياءتهاى حاكمه بيدادگر تراوش يافته و چكيده افكار و تمايلات آنهاست . و اين قوانين است كه آزادى و كرامت را از بشريت سلب نموده و امـواج جـهـل و فقر، محروميت و مصائب ، گناهان و جرائم ، فجايع و مشكلات و ديگر صحنه هاى شرارت و شقاوت را در جامعه بزرگ جهانى پديد آورده و آنها را گسترش داده است .
زيبنده است در اين مورد، اين نكته اساسى را از ياد نبريم كه صدها روايت رسيده از پيامبر و امـامـان اهـل بـيت عليهم السلام كه بصورت متواتر در كتابهاى شيعه و سنى موجود است هـمـه بـر ايـن واقعيت تصريح مى كند كه امام مهدى عليه السلام با قيام جهانى و جاودانه اش زمـيـن و زمـان را ـ پـس از آنـكـه پـيـش از ظـهـورش از ستم و بيداد لبريز گرديد ـ از عـدالت و دادگـرى سـرشـار مـى سـازد. ايـن شـمـار بـسـيـار از روايـات ، بـر دو اصل پاى مى فشارد:
1ـ نـخـسـت بـر ايـن اصـل ، پـاى مـى فـشارد كه امام مهدى عليه السلام زمين را لبريز از عدالت و قسط مى سازد.
2ـ ديـگـر اينكه اين تحول مطلوب ، پس از لبريز شدن جهان از ستم و بيداد صورت مى گيرد.
مـمـكن است بگوييم اصل دوم ، علت اصل اول است ، بعبارت روشنتر: امام مهدى عليه السلام هـنگامى ظهور خواهد كرد كه زمين از انواع ستم و بيداد لبريز گردد. زمامداران به ملتها سـتم كنند و توانمندان به مردم ناتوان . مردان جامعه به زنان و فرزندان خويش ظلم روا دارنـد و زنـان و فـرزنـدان بـه هـمسران و پدران خويشتن . همسايه با همسايه براساس ‍ بيدادگرى عمل كند و آشنا با آشنا و بيگانه با بيگانه ... .
كـار بـه جـايـى بـرسـد كـه امـواج سـتـم و بـيـداد، بـيـوه زنـان ، يـتـيـمـان ، ضـعـيفان و پـايـمـال شـدگـان تـا حيوانات را نيز در بر گيرند و در روى زمين جز دو طيف و دو طبقه ((ستمكار)) و ((ستم پذير)) نماند.
فـراتـر و سـيـاهـتـر از آن ، ظـلم و سـتـم چـنـان بـيـداد كـنـد كـه بـه جـور خـالص تـبـديـل گـردد، بـه گـونـه اى كه بيگناه به ستم كشته شود و آنگاه گريه بر كشته شدن مظلوم و تشييع پيكرش نيز براى خاندانش از سوى ستمكاران ممنوع اعلام گردد.
در روزگـار مـا از ايـنـگونه ستمها در برخى كشورها بر انسانها رفته و مى رود. برخى رژيـمـهـاى اسـتـبـدادى ، بـيـگـناهان را مى كشند و آنگاه هنگامى كه خانواده قربانى براى تحويل گرفتن پيكر مقتول مراجعه مى نمايد پس از بررسى جنازه و شمارش جاى گلوله هـا، پـول فـشـنگهايى را كه ظالمانه خرج آن بينوا كرده اند همه را بصورت چندين و چند بـرابـر از بـازمـانـدگـانـش دريـافـت مـى دارنـد و بـعـد پـيـكـر قـربـانـى را تـحـويـل مـى دهـنـد يـا ثـروت و دارايـى مـخالفان را تجاوزكارانه و ظالمانه مصادره مى نمايند بى آنكه به صاحبش امكان دهند يك كلمه حرف بزند يا جايى لب به شكوه و ناله گشوده و به احدى درد خود را باز گويد.
اين رنجها و فشارها و فجايع و ميليونها نمونه از آن گونه بيدادگريها، همان چيزهايى اسـت كـه جـامـعـه هـا و تـمـدنـهـا را بـراى يـك انـفـجـار عـظـيـم و غـيـرقـابل مهار بر ضد استبداد و استعمار آماده مى سازد. و هنگامى كه اصلاحگر بزرگ و بـا كـفـايـت و پـرواپـيـشـه اى بـراى هـدايـت و رهـبـرى شـايـسـتـه ايـن امـواج اعتراضات و نـارضـايـتـيـهـا و بـا هـمه وجود او و راه و رسم رهايى بخش و ستم سوز او را تاءييد مى نـمـايـنـد و هـمـه توان خويش را در يارى او بكار مى گيرند و تا مرز مرگ پرافتخار در كنار او و آرمانهاى والايش مقاومت مى كنند چرا كه از شرايط ظالمانه و غمبارى كه بر آنان حـاكـم اسـت و جانشان را به لبشان رسانيده ، بيزارند و از بانيان و پديد آورندگان و مـتـوليـان آن كه استبداد و استعمار باشند، سخت متنفرند و مرگ را بر آن زندگى ترجيح مى دهند.
ايـن رونـد فـاجـعـه بـار است كه مقدمه و زمينه اى براى نهضت نجات بخش امام مهدى عليه السـلام و قـيـام او ـ بـراى گـسترش عدل و داد در كران تا كران گيتى و زدودن آثار نكبت بار ستم و بيداد ـ مى گردد.
اين بدان مفهوم نخواهد بود كه مسلمانان در انجام رسالت اجتماعى خويش سستى و كوتاهى ورزنـد و دسـت از اصـلاح امـور و تـدبير شئون و تلاش و تحرك بردارند و براى هدايت مردم و مبارزه با ظلم و انحراف ، نه سخنى بگويند و نه مطلبى بنويسند و نه كارى مفيد انـجـام دهـنـد. و بـدان پـنـدار بـاشـنـد كـه اصـلاح امـور و مـبـارزه با ظلم و جور، ظهور آن اصلاحگر بزرگ جهانى را به تاءخير مى افكند... هرگز! چرا كه اين پندار نابجاست و هـدايـت مـردم و پيكار و مبارزه با ستم و انحراف كارى لازم است و براى هر توحيدگرايى بـه عـنـوان امـر بـه مـعـروف و نهى از منكر واجب است ... و باعث تاءخير ظهور نيز نخواهد بـود. از ايـنـرو ما مسئول به انجام رسالت و عمل به وظايف سرنوشت ساز خويش هستيم و نمى توانيم با اين پندارها و بهانه ها، مسئوليتهاى فردى و خانوادگى و اجتماعى خويش را وانهيم و مسئول تاءخير و يا عدم تاءخير امور نيستيم .
بازگشت به بحث :
پس از اين مقدمه كوتاه ، اينك به بحث خويش در مورد طرحها و برنامه هاى اصلاحى و ره آوردهـاى شـكوه بار و وصف ناپذير حكومت امام مهدى عليه السلام در عصر ظهور برمى گرديم .
زنـدگى انسانها داراى ابعاد گوناگون مظاهر مختلف و جلوه هاى متنوعى است . و ممكن است پيش از ظهور آن اصلاحگر بزرگ آسمانى ، تباهى و فساد و انحراف و ارتجاع در تمامى ايـن ابـعـاد و جـلوه هـا و مظاهر زندگى گسترش ‍ يابد؛ به همين جهت است كه آن اصلاحگر بزرگ جهانى به منظور سازندگى و برازندگى و اصلاح همه ابعاد زندگى جامعه ها و تمدنها، در گسترده ترين شكل و محتوا، دست به طرح و برنامه ريزى و تدبير امور و تنظيم شئون همه جانبه مى زند كه ره آورد شكوه بار و وصف ناپذيرى خواهد داشت .
از انبوه روايات رسيده ، اين واقعيت دريافت مى گردد كه در پرتو قيام و حكومت عادلانه او دگرگونى عظيم و تغيير ژرف و گسترده اى در سراسر گيتى و در كران تا كران جامعه ها رخ مى دهد و چهره و محتواى زندگى در همه ميدانها و جلوه ها بصورت شكوهمندى تغيير مى يابد و چهره و جلوه و محتواى ديگرى به خود مى گيرد.
در بـحث آينده ، برخى از ابعاد زندگى و شكوفايى و درخشندگى آن در عصر حاكميت آن اصلاحگر آسمانى را بصورت فشرده از نظر مى گذرانيم .


او چگونه حكومت خواهد كرد؟


امام مهدى عليهم السلام هنگامى كه ظهور نمايد، چگونه حكومت مى كند؟
ايـن پـرسـش از جـمـله مـهـمـتـريـن پرسشها، در اين مورد است و پاسخ آن نياز به مقدمه اى روشنگرانه پيرامون قانون و حكومت دارد بدين صورت :
نقش سرنوشت ساز قانون
از جـمـله عـوامـلى كـه در نـيـكـبـختى يا نگونبختى و صلاح و سازندگى يا تباهى و انـحـطـاط جـامـعـه هـا و تـمـدنـهـا نـقـش ‍ سـرنـوشـت سـازى دارد، عوامل قوانين و مقررات حاكم بر جامعه و تمدن ، در ابعاد گوناگون حيات ، بويژه حكومت و سياست و قضاوت است .
قـوانـيـن بـا همه انواع و اقسام آن ، ابزارهاى جهت دهنده و دستگاههاى تربيت كننده اى هستند كـه جـامـعـه را بـسـوى ارزشـهـا يـا ضـد ارزشها جهت مى دهند و بسوى نيكى و نيكبختى يا شرارت و نگونسارى ، سوق مى دهند.
بعبارت ديگر: سرنوشت تعالى يا انحطاط هر فرد و جامعه اى در گرو قوانين حاكم بر آن جـامعه است . اين قوانين و مقررات است كه وسايل و امكانات پيشرفت فرهنگى را فراهم مى سازد و يا وسايل مطالعه و تحقيق و شكوفايى را درهم مى نوردد.
قـانـون اسـت كـه مـى تـوانـد آزاديـهـاى بـى قـيـد و بـند و ويگرانگر را به ستمكاران و هـرزگان ، براى ستم و تباهى اعطا كند و نيز در توان آن است كه از ارزشهاى انسانى و اخـلاقـى پـاس دارد و ضـمن به رسميت شناختن آزادى مسئولانه در همه ابعاد معنوى و مادى ، با ضد ارزشها و عوامل مخرب آرامش و امنيت جامعه ، پيكار نمايد.
قـانـون است كه يك جامعه را به اوج غنى و ثروت و آسايش و رفاه و شكوه مى رساند يا آنـان را بـه فـقـر و تـورم و گـرسـنـگـى مى كشاند و بذر انحطاط و عقب ماندگى را مى افشاند.
هـمينگونه صدها هزار مثال مى توان آورد كه قانون در آنها حكم مى راند و نقش تعيين كننده و سرنوشت سازى دارد.
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه : قـانـون در سـرنوشت جامعه ، نقشى اساسى دارد بويژه در ابعاد سـيـاسى ، قضايى ، تدبير امور و تنظيم شئون جامعه و همينگونه حاكم و يا قاضى مى تـوانـد ستمديده را پناه دهد و ناتوان را يارى كند و حق آنان را از ستمكاران بستاند و مى تـوانـد حـق را بـاطـل و بـاطـل را حق جلوه دهد و با درهم نورديدن حقوق و ريختن خونها، با اموال ، نواميس و اعراض مردم بازى كند.
اين سخنى كوتاه از قانون و حكومت و نقش اوج دهنده يا انحطاط آفرين آنها در جامعه .
در هـمـيـن روزگـار مـا.... و در جـهـان مـعـاصـر، مـيـليـونـهـا اصـل و مـاده قـانـونـى كـه بـر جـامـعـه ها و تمدنهاى بشرى ، در كشورهاى اسلامى و غير اسـلامـى حـاكـم اسـت ، تـنـهـا بـخـش نـاچـيـزى از آن قـوانـيـن ، هـمـاهـنـگ بـا عـقـل و عدالت است . امام بيشتر آنها با تمامى مفاهيم و ارزشها، اخلاق و عدالت ، فضيلت و اديـان توحيدى ، ناسازگارند. اين قوانين بشرى است كه آزادى در هرزگى و هوسبازى ، آلودگى و انحراف جنسى ، ميخوارى و رباخوارگى را مى دهد و مقررات بازدارنده از سفر و اقـامـت ، تجارت و واردات و صادرات ، خانه سازى و زراعت ، مرغدارى و دامپرورى را به اجـرا مـى گـذارد و جـز در شـرايط بسيار سخت و با مالياتهاى ظالمانه اجازه بهره ورى نمى دهد.
اينها تازه گوشه اى از نارساييها و ناسازگاريها و اثرات شوم قوانين تراويده از ذهن و فكر و هواهاى بشرى است . اگر بخواهيم آثار ويرانگر و فاجعه بار اين قوانين را كه در كـشـورهـاى و جـامـعه ها به همراه مصائبى كه بر سر بشريت باريده است ، خاطرنشان سازيم از موضوع كتاب دور مى افتيم .
بـه هـمـيـن جـهـت به همان مقدار از فشار قوانين ظالمانه و سلب آزاديهاى سازنده و حياتى بـوسـيـله آن كـه هر انسانى با همه وجود آنها را درك مى كند بسنده نموده و خاطرنشان مى سـازيـم كـه در عـصـر شـكـوهـبـار امـام مـهـدى عـليه السلام تمامى مقررات بيدادگرانه و غيراسلامى در همه ابعاد، الغا و به زباله دان تاريخ ريخته مى شود و ديگر براى آنها ارزش و بهايى نيست و تنها منبع قوانين و مقررات حاكم بر انسانها، قرآن شريف ، سنت و روش عـادلانـه و مـتـرقـى پـيـامبر صلى الله عليه و آله خواهد بود. سنت و شيوه اى كه از بازيگرى و تزوير و تحريف و دستكارى مصون باشد.
تـنـهـا در آن شـرايـط اسـت كـه بـشـريـت از فـجـايـع و ره آورد زيانبار قوانين كفرآلود و ظـالمـانـه ، نجات مى يابد و در سايه قوانين عادلانه و انسانى اسلام كه حقوق انسان را صـيـانـت و رفـاه و نـيـكـبختى او را براستى تضمين مى كند، زندگى مى نمايد. در سايه قـوانـيـن و مـقـرراتـى كـه هـر بـيـدادگرى را در مرز خود متوقف و تمامى راههاى انحراف و نگونسارى را مسدود مى سازد.
لازم اسـت از يـاد نـبـريـم كـه تـنـهـا قوانين و مقررات اسلام واقعى است كه نيكبختى جامعه انـسـانـى را در دنـيا و آخرت تضمين مى كند و ديگر سيستمها و نظامهاى قانونى و هويت و حـقـيـقـت آنـهـا را، اوضـاع غـمـبـار حـاكـم بـر جـهـان امـروز مـعـرفـى مـى كـند. اين تباهيها و بـيـدادگريها، رنجها و مشكلات ، انواع محرومتيها و سركوب و فشارى كه بر توده ها در سـراسـر گيتى سايه افكنده است همه اينها از نتايج و ره آورد و آثار همين مقررات ساخته ذهن و انديشه بشر است .
ايـن سـخن را كسانى خوب مى فهمند كه در دنياى به اصطلاح متمدن امروز چه شرق و چه غـرب ، بـه وزارتـخـانـه هـا و ادارات دولتى و دادگستريها...گرفتار شده باشند آنگاه اسـت كـه بـه خـوبـى و روشـنـى در خـواهـنـد يـافـت كـه چـگـونـه حـق ، پايمال و باطل ، يارى مى گردد، كرامتها به هدر مى رود و عدالت مى ميرد.
چگونه رشوه حكم مى راند و پارتيها و سفارشهاى چهره هاى متنفذ، كارساز است .
بـرخى وكلا، نقش تاءسفبارى در پايمال ساختن حق و نابودى حقوق انسانها دارند بويژه هـنـگـامـى كه صاحبان حق ، ضعيف و فاقد توان و كارآيى لازم براى دفاع از حقوق خويش بـاشـنـد و نـتـوانند از ابراز و وسايل لازم براى پيروزى و غلبه بر دشمن خويش بهره گيرند.
مـن براى عقيده ام كه قوانين حقيقى اسلام و احكام و مقررات راستين خدا، جز در زمان پيامبر و اميرالمؤ منان عليه السلام بطور كامل پياده نشدهه و پس از آن همه به بوته فراموشى سپرده شد و يا از صحنه بركنار و تنها در كتابها باقى ماند.
مـن در يـك فـرصت مناسب مى توانم اين مطلب را اثبات كنم امام اينك اين بحث را در يك جمله خـلاصـه مـى كـنـم و آن ايـنـكه : هر كسى به تاريخ خودكامگان اموى ، عباسى ، عثمانى و ديـگـر حـكـومـتـگـران سياهكار پس از آنها، مراجعه كند اين موضوع را به روشنى در خواهد يافت .
واقـعيت اين است كه : هدف حكيمانه الهى از آفرينش تحقق نيافت چرا كه خداى جهان آفرين هـر آنـچـه را انسان براى يك زندگى شايسته بدانها نيازمند است از آب گرفته تا هوا، زمـيـن و مـعـادن و مـنـابـع هـمـه را بـراى او پـديـد آورد. بـه خـاك زمـيـن ، بـا هـمـكـارى مـتـقـابـل خـورشـيـد، هـوا، آب و ذرات نـهـفـتـه در خـاك ، استعداد و شايستگى رويش زراعت و گـل و گـيـاه و نـهـال و درخـت قـرار داد. و طـبـيـعـت را بـراى انسان رام ساخت تا بهره ورى شـايـسـتـه از امـكـانات آن ، لوازم حيات و ضروريات زندگى همچون : خوراك ، پوشاك ، مـسـكـن و ديـگـر نـيازهايش را بصورت فراوان توليد نمايد تا در زندگى خويش همواره احـسـاس بـى نـيـازى و نيكبختى كند. اما خودكامگان قرون و اعصار، پيش از اسلام و پس از فـرود آمـدن قـرآن شـريـف ، انـسـان را بـه عـبـوديـت و بـنـدگى خويش كشيدند و ميان او و زنـدگـى سـعادتمندانه و آباد و آزاد مانع شدند و بخاطر نقش ارتجاعى و ويرانگر آنها ميليونها انسان در اسارت و شقاوت زيستند و همانگونه جهان را بدرود گفتند.
اين از نظر بعد دنيوى و مادى حيات انسان .
امام بعد معنوى و عقيدتى : خداى جهان آفرينش پس از آفرينش انسان و تدبير امور مادى و شئون جسمى او، پيام آوران خويش را يكى پس از ديگرى بسوى انسان برانگيخت تا آنان در پـرتـو وحـى ، انـديشه و عقيده انسان و بينش او را در مورد جهان و انسان و آفريدگار هـسـتـى اصـلاح كـنند، نهال پرثمر ايمان و اخلاص را در دلهاى آنان كشت نمايند. فطرت آنـان را بـيـدار و گـنـجـهـاى نـهـفـتـه خـرد و عـقل آنان را برانگيزد، موهبتهاى وجود آنان را استخراج و نيروها و تواناييهاى آنان را شكوفا سازند.
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه : خداوند، پيامبران را براى اصلاح زندگى جامعه و فرد در ابعاد عـقـيـدتـى ، فـرهنگى ، اقتصادى ، معيشتى ، اجتماعى ، خانوادگى ، سياسى ، قضايى ، و ديـگر ابعاد برانگيخت ، اما متاءسفانه بسيارى با اين اصلاحگران راستين پيكار كردند و نصايح ، اندرزها، خيرخواهيها و برنامه هاى آنان را نپذيرفتند. به آنان اهانت روا داشتند. بـه بـاد تـمـسـخـر شـان گـرفـتـنـد و خون پاك آنان را به زمين ريختند كه قرآن شريف مـوضعگيرى ناهنجار امتها در برابر بعثتها و پيام آوران خدا را به شايستگى ترسيم مى كند.
اين فشرده اى از تاريخ پيامبران و امتها.
در مـورد پـيامبر گرامى اسلام عليه السلام نيز قرآن شريف بيانگر اين واقعيت است كه : شـرك گـرايـان و كـافـران بـجـاى حـق پـذيـرى ، برضد او و برنامه اى نجات بخش و افـتـخار آفرينش بپا خواستند. و جنگهاى آنان پس از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله از مـكـه بـه مـديـنـه تـا رحـلت آن فـرزانـه عـصـرهـا و نـسـلهـا، هـمـه و همه ، نشانگر اين موضعگيريهاى رسوا و ننگبار برخى انسانها در برابر اين پيامبر پرشكوه و اين مصلح فرزانه و پدر پر مهر است .
پس از آن همه فداكاريها از سوى حق طلبان و توحيدگرايان و آن شرارتهاى شرم آور از سوى شرك گرايان و بيدادگران ، سرانجام اسلام استقرار يافت و پايه هاى آن نيرومند گـشـت و تـوده هـاى مـردم ، فـوج فوج به دين خدا ايمان آوردند، آنگاه خدا به پيام آورش دسـتـور داد كه اميرمؤ منان عليه السلام را به عنوان امام و جانشين پس از خويش و پيشواى امت معرفى نمايد و تدبير امور و تنظيم شئون انسانها را به كف با كفايت او بسپارد.
پـيـامـبر صلى الله عليه و آله فرمان خدا را به انجام رسانيد و در حجة الوداع و سرزمين ((خـتم )) فراتر از 25 هزار نفر را گرد آورى و ضمن سخنان شكوهمند و تاريخى دست اميرمؤ منان عليه السلام را گرفت و فرمود:
((من كنت مولاه فهذا على مولاه .)) (676)
و مـردم را بـه پيروى از آن پيشواى بزرگ و فرمانبردارى از او، فرمان داد و از مخالفت بـا او و دشـمـنى با راه و رسم توحيدى و عادلانه اش برحذر داشت ، اما متاءسفانه بيشتر مسلمانان با فرمان پيامبر عليه السلام مخالفت ورزيدند و جز گروهى بر اطاعت او ثبات قدم نشان ندادند.
در نـتـيـجـه ، عـنـاصـر و جـريـانـاتـى قـدرت و حـكـومـت را بـه كـف گـرفـتـنـد كـه هـواى دل خـويـش را بـيـشـتر از مقررات پاك و قوانين انسانساز اسلام پيروى نمودند و بر اثر حـاكـميت فريب و ستم در قرون و اعصار، آنچه نمى بايست ، بر سر نسلها و عصرها آمد و انـواع دردهـا و رنـجـهـا و فـجـايـع و مـصـائب بـر بـشـريـت بـاريـدن كـرد و جـلوه و جمال دلارا و زيباى سيستم زندگيساز و انسان پرداز اسلام ، ميدان تحقق و تجلى نيافت . و بـدتـر از آن كـار بجايى رسيده كه توده هاى مردم پنداشتند قوانين و مقررات اسلام همان رفـتـار و گـفتار و عملكرى است كه زمامداران و حكومتهاى مدعى اسلام و حاكم بر جامعه اى مسلمانان انجام مى دهند و اين از هر جهت براى جهان اسلام و خود مكتب نجاتبخش و آسمانى آن ، غمبار بود.
 

پيشگامان امتها


امـا شـيـعـيـان كـه شـمـارشـان در سـراسـر جـهـان نـيـمـى از مـسـلمـانـان را تـشكيل مى دهد، روشن است كه اينان از پيشتازان و پيشگامان ملتها و امتهايى هستند كه بر گرد آن خورشيد جهان افروز حلقه مى زنند، و زير پرچم او ـ كه براستى پرچم عزت ، استقلال ، آزادگى ، عدالت ، پاكى ، سعادت ، نيكبختى ، قدرت ، قوت و رفاه ، و معنويت است ـ قرار مى گيرند.
و ايـنـگـونـه اسـلام و صلح و آزادى بر سراسر جهان سايه آرامش بخش و سعادت آفرين خويش را مى افكند و تدبير امور جامعه بشرى را به كف مى گيرد و ملتها و دولتها، همه و همه ، فوج فوج به دين خدا وارد مى گردند.
آنچه آمد در صورتى خواهد بود كه ظهور و قيام امام عصر عليه السلام پيش از سومين جنگ جهانى كه چون كابوسى سايه افكنده است رخ دهد، اما اگر جنگ سوم جهانى اتفاق افتد و ظهور آن اصلاحگر بزرگ جهانى پس از آن باشد، ديگر مى توان پيش بينى كرد كه چه شـمـار از انـسـانها با بكار گرفته شدن بمبهاى هسته اى و هيدروژنى و ديگر سلاحهاى مرگ آور و ويران كننده ، نابود مى گردند و چه شمار باقى مى مانند.
مـفـهـوم ايـن سـخـن ايـن اسـت كـه : امـام مهدى عليه السلام پس از نابود شدن 60 درصد از انـسانها در روى زمين ، ظهور مى كند آن هم در شرايطى كه باقيمانده از خانواده بشرى را نيز ترور، ارعاب و هيولاى مرگ و نابودى به سختى در هم نورديده و زندگى به دوزخ طاقت فرسايى تبديل شده است .
در آن شرايط است كه بشريت از همه تمدنهاى پوشالى و تمامى ديدگاهها و بافته ها و تـئوريـهـاى شـكـسـت خورده اقتصادى ، اجتماعى ، سياسى و... سرخورده و ماءيوس و خسته شـده و از آن زندگى سياه نكبت بارى كه مرگ به مراتب بهتر و شريفتر از آن است متنفر مى گردد و درست در همان حال
پايان تصحيح از صفحه 650 تا 700 احسان اميرزاده
و هـواى نـوميدى و واماندگى و فشار است كه بشريت انتظار فرشته نجات و اصلاحگرى بزرگ و راستين را مى كشد كه سر رسد، و او را ـ از آن فجايع غمبار و مصائب هستى سوز و از آن نـظـامـهـا و قـوانـيـن سـاخـتـه ذهـن و بـافـتـه انـديـشـه نـارسـا و مـغـز عليل و ناتوان جاه طلبان كه جز بر زيان و رنج او نيافزوده است ـ نجات بخشد.
آنگاه انتظار فرج اصلاحگر بزرگى را مى كشند كه تباهى زندگى جامعه انسانى را از بـيـن بـبـرد، بـافـتـه هـا و نـظـامـهـا و مقرراتى را كه تراوش يافته از مغزهاى جباران و طـغيانگران است ، نابود سازد. و بيدادگران سنگدلى را كه شب و روز همواره بر اين مى انديشند كه چگونه راه تنفس توده هاى دربند را تنگتر ساخته و چگونه بندهاى عبوديت و بـردگـى را، بـر دسـت و پـاى آنـان سخت تر كشند و چگونه آزادى ، اين نعمت گرانبها و پـرارجـى را كـه خـدا بـه انـسـانـهـا ارزانـى داشـتـه اسـت پايمال سازند؛ آرى ! اين ديوانگان قدرت و انحصارگران امكانات توده ها را، از سر راه بردارد.
آرى ! بـشـريـت هـنـگـامـى كـه دريـافت ، بخاطر فشار و سركوبى و استبدادى كه در همه مـيـدانـهـاى زنـدگى بر او حاكم است ، ديگر نه كرامتى برايش مانده است و نه شرافت و عـزت و آزادگـى ، ديـگـر در آن وضـعـيـت اسـت كـه بـا همه وجود انتظار مى كشد تا نجات بخشى براى رهايى اش بپاخيزد و بشريت را از آن شرايط نكبت بار نجات بخشد.
در اين موارد روايتى از امام باقر (ع ) آمده است كه :
(( دولتنا آخر الدول و لم يبق اءهل بيت ـ لهم و دولة ـ الا ملكوا قبلنا، لئلا يقولوا ـ اذا راءوا سيرتنا ـ: و هو قول الله عزوجل : ((و العاقبة للمتقين . )) (659)
يـعـنـى : دولت و حـكـومت ما خاندان وحى و رسالت ، آخرين دولت خواهد بود. هيچ خاندان و گـروهـى نخواهند بود جز اينكه پيش از ما، زمام امور جامعه بدست آنان مى افتد تا هنگامى كـه راه و رسم عادلانه و بشر دوستانه و حيات بخش ما را ديدند، ادعا نكنند كه اگر آنان نـيـز مـديـريـت و زمام امور جامعه را به كف مى گرفتند همچون حكومت عادلانه و انسانساز و افتخارآفرين خاندان وحى و رسالت عمل مى كردند.
آرى ! اين همان سخن خداست كه مى فرمايد:
(( والعاقبة للمتقين . )) (660)
و فرجام شكوهمند تاريخ و آينده بشريت در پرتو حكومت ماست .
بنابراين ، از روايات ، اين واقعيت دريافت مى گردد كه : با ظهور امام مهدى (ع ) شرايط جهانى به گونه اى است كه همگان از اوضاع غمبار و پريشان بشريت و شكست تئوريها و مـكـاتـب و مـرامها و سيستمهاى بشرى خسته و نوميد گشته و همگان در انتظار اصلاحگرى نجاتبخش ، هستند.
بـه هـمـيـن جهت ، در برابر امام مهدى (ع ) سر خضوع فرود مى آورند و زمام امور خويش را به دست توانمند و كارگشاى او مى سپارند، بدان اميد كه نجات و نيكبختى بشريت را، او تضمين نمايد.
مـمـكن است مهدى نجات بخش از راه ديگرى زمام امور جامعه ها و تمدنها و رهبرى كره زمين را بـدسـت گـيـرد و در بـرابـر بـيدادگران جهانى كه حاضر نشوند حق و عدالت را گردن نهند، از سلاح بسيار پيشرفته تر و مخربتر از سلاحهاى تجاوزكاران ، بهره جويد.
چه مانعى دارد كه آن اصلاحگر بزرگ آسمانى ، در پرتو قدرت و دانش و آموزش الهى ، سلاحى وصف ناپذير در برابر سلاحهاى تجاوزكاران بسازد، به گونه اى كه از همه سـلاحـهـاى مـوجود در دست زورمندان حق ستيز، پرتوانتر و عملكرد آن سريعتر و با شدت بيشترى زرادخانه هاى آنان را در هم بكوبد و نابود سازد؟
ما در امكان وقوع اين ديدگاهها، مى توانيم بحثهاى گسترده اى را طرح كنيم امام به منظور پرهيز از گستردگى بحث و رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مى كنيم .
از ديدگاه عقيدتى و اسلامى
آنـچـه از نـظـرتـان گـذشـت چگونگى سرفرود آوردن قدرتها و ملتها در برابر امام مـهـدى (ع ) و چگونگى درهم كوبيده شدن قدرتهاى بيدادگر و حق ستيز روزگار از نظر مـادى و طـبـيـعـى بـود، امـا هـنگامى كه بخواهيم از ديدگاه دينى و عقيدتى و ماوراى طبيعى مـوضـوع را طـرح كـنـيـم در ايـن صـورت پـيشاروى ما افقهاى باز و گسترده ترى براى احتمالات و تصورات به منظور به كف گرفتن زمام امور جامعه هاست كه براى نمونه به برخى اشاره مى رود:
1ـ سلاح ترش و دلهره
مـمـكـن اسـت عـلاوه بـر تـدابـيـر اسـاس فرهنگى و عقيدتى و اجتماعى ، امام مهدى عليه السـلام بـراى نـجات بشريت و برانداختن استبداد و استعمار و تباهى ، خداى جهان آفرين در قـيـام جـهـانـى آن حـضـرت ، تـرس و دلهـره را بـر قـلب كـافـران و شـرك گرايان و تـجـاوزكـاران حـق سـتـيز بيافكند و آنان قدرت تصميم گيرى و مخالفت را بكلى از دست بدهند و خود را ببازند.
قـرآن شـريـف بـه ايـن واقـعـيـت تـصـريـح مـى كـنـد و آن را از عـوامـل پـيـروزى پـيـامبر گرامى صلى الله عليه و آله بر دولتها و ملتهاى معاصرش ، عنوان مى سازد.
1ـ در اين مورد مى فرمايد:
(( سنُلْقِى فى قُلُوبِ الّذِينَ كَفَرُوا الرّعْب . )) (661)
يعنى : ما در دلهاى كسانى كه كفر ورزيدند بيم و (هراس ) خواهيم افكند.
2ـ و مى فرمايد:
(( سأُلْقِى فى قُلُوبِ الّذِينَ كَفَرُوا الرّعْب . )) (662)
يعنى : من در دلهاى كافران هراس خواهم افكند.
3ـ و مى فرمايد:
(( وَ قَذَف فى قُلُوبِهِمُ الرّعْب فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً. )) (663)
يعنى : و در دلهايشان بيم افكند، گروهى را كشتيد و گروهى را به اسارت گرفتيد
4ـ و مى فرمايد:
(( فَأَتَاهُمُ اللّهُ مِنْ حَيْث لَمْ يحْتَسِبُوا وَ قَذَف فى قُلُوبهِمُ الرّعْب . )) (664)
يعنى :
خـدا از سـويـى كه آنان گمانش را نمى كردند بدانان تاخت آورد و در دلهايشان وحشت افكند.
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در اين مورد فرمود:
(( نصرت بالرعب ، مسيرة شهر. )) (665)
يعنى : با ايجاد رعب در دل دشمن به اندازه يك ماه پيش رفتم .
و نيز فرمود:
(( اعطيت خمسا....و نصرت بالرعب . )) (666)
يعنى :
بـه مـن پـنـج چيز اعطاء گرديد.... از آن جمله اين است كه : بوسيله سلاح ترس و رعب كه خدا در دل دشمنان مى افكند، يارى و پيروزى مى شوم .
بـراى بـاور هيچ مانعى ندارد كه امام مهدى عليه السلام در قيام اصلاحى خويش با سلاح ((رعـب )) از جـانـب خـدا يـارى گـردد و خـداونـد رعـب و تـرس را در دل صـاحـبـان قـدرت و امـكانات و زورمندان بيافكند. همانگونه كه روايات بسيارى بدين واقعيت تصريح مى كند:
امام صادق عليه السلام در اين مورد مى فرمايد:
(( ان القـائم مـنا منصور بالرعب مؤ يد بالنصر، تطوى له الارض و تظهر له الكـنـوز كـلهـا و يـظـهـر الله بـه ديـنـه عـلى الديـن كـله ول كره المشركون . )) (667)
يـعـنـى : قـائم مـا، بـا سـلاح تـرس و هـراسـى كـه خـدا بـر دل دشـمـنان مى افكند، يارى مى گردد و بوسيله يارى خدا پيروز مى شود، زمين براى او درهـم پـيـچيده شده و گنجهاى زمين براى او آشكار مى گردد و خداوند بدست او دين خود را بر تمامى اديان ، اقتدار و غلبه مى بخشد، گرچه شرك گرايان را خوش نيايد.
بوسيله فرشتگان
امام صادق عليه السلام در تفسير آيه شريفه : (( أَتى أَمْرُ اللّهِ فَلا تَستَعْجِلُوهُ ... )) (668) فـرمـود: (( هـواءمـرنـا، اءمـر الله عـزوجل اءن لانستعجل به حتى يؤ يده الله بثلاثة اءجناد: الملائكة و المؤ منين و الرعب . )) (669)
يـعـنـى : آن امـر، اشـاره بـه امـر مـا مـى باشد. خداوند دستور مى دهد كه در مورد آن شتاب نـورزيـم ، خـداونـد بـه هـنـگـامه قيام امام مهدى بوسيله سه لشكر: فرشتگان ، مؤ منان و سـلاح ترس و رعب ، او را در برابر موانع و دشمنان يارى مى كند وبر همگان پيروزيش مى بخشد.
امام باقر عليه السلام فرمود:
(( لو خـرج قـائم آل محمد صلى الله عليه و آله لنصره الله بالملائكة المسومين و المـردفـيـن و المـنـزليـن و الكـروبـيـيـن يـكـون جـبـرائيـل اءمـامـه و مـيكائيل عن يمينه و اسرافيل عن يساره و الرعب يسير مسيرة شهر اءمامه و خلفه وعن يمينه و عن شماله و الملائكة المقربون حذاه ... )) (670)
يـعـنى : هنگامى كه قائم آل محمد صلى الله عليه و آله ظهور نمايد، خداوند او را بوسيله گروههاى فرشتگان نشاندار،پياپى ، فرود آورده شده و مقرب يارى خواهد كرد.(671)
جـبـرئيـل ، فـرشـتـه امـيـن وحـى پـيـشـاپـيـش آن حـضـرت و مـيـكـائيـل سـمـت راسـت و اسـرافـيـل سـمـت چپ او، خواهد بود و ترس و رعب به مسافت يك ماه پيشاپيش و سمت راست و طرف چپش حركت خواهد كرد و فرشتگان مقرب در كناراو.
امام صادق عليه السلام فرمود:
(( اذا قام القائم عليه السلام نزلت ملائكة بدر و هم خمسة آلاف . )) (672)
يعنى : هنگامى كه قائم عليه السلام قيام كند، فرشتگانى كه بصورت گروه پنچ هزار نفرى در بدر به يارى پيامبر آمدند، فرود خواهند آمد.(673)
با نيروهاى طبيعت
مـمـكـن است خداى جهان آفرين امام مهدى عليه السلام را بوسيله همان نيروها و امكاناتى مـجـهـز سـاخته و پيروزى بخشد كه پيام آورانش را مجهز و برخوردار مى ساخت ؛ بوسيله نـيـروهايى چون باد و ديگر نيروهاى طبيعت كه آنها را، مسخر سليمان نموده بود. به همين جـهـت بـاد هر كارى را به امر خدا انجام مى داد و تندبادهايى كه در زمين و هوا و دريا سخت اثر مى گذارند كه نمى توان از آنها غفلت كرد و نيز صاعقه ها كه اثرگذارى شگرف و مـهـم آنـهـا فـراتـر از پـنـدار و تـصـور است ، همه و همه به دستور خدا، مسخر سليمان بودند و به خواست او عمل مى كردند.
آرى ! بـا ايـن بـيان ممكن است امام مهدى عليه السلام به اذن خدا و خواست او، پس از قيام ، بر تمام نيروهاى طبيعت مسلط گردد و در آنها به اذن خدا و اراده او تصرف نمايد.
پـس از احـتـمـالات و تـصورات چندگانه عقيدتى كه هم دور از حقيقت به نظر نمى رسد و هـمـه از روايـات دريـافـت مـى گردد، ديگر هيچ مشكلى پيرامون استقرار حكومت عادلانه امام مهدى عليه السلام در سراسر گيتى و رويارويى پيروزمندانه او با قدرتهاى تبهكار و بى اثر ساختن تلاشهاى ارتجاعى و مذبوحانه دشمنان به نظر نمى رسد.
يك پرسش و دو پاسخ
در ايـنـجا يك پرسش ديگرى است و آن اينكه : ((اگر براستى امام مهدى عليه السلام از ايـن نـيـروهـا و امـكـانـات و وسـايل كمك مى گيرد، پس فايده شمشير چيست ؟ و منظور از رواياتى كه مى گويد: آن حضرت با ((شمشير عدالت )) قيام مى كند، چه مى باشد؟))
پاسخ
در اين مورد، دو ديدگاه قابل طرح است :
1ـ بـرخـى از دانـشـمـنـدان بـر ايـن انـديشه اند كه : ((منظور از شمشير در اين روايات ، قدرت و نيروست ، چرا كه شمشير، رمز قوت و اقتدار است .))
بعبارت ديگر: اين جمله ، بيانگر اين واقعيت است كه امام مهدى عليه السلام در برخورد با دشمنان حق ستيز، ماءمور به مدارا و نرمش و ملايمت و شكيبائى در برابر شرارت و اذيت و آزار آنـان نـيـسـت ، آن گـرامـى در اين مورد، برنامه و ماءموريت اصلاحى اش بعكس پيامبر گرانقدر اسلام صلى الله عليه و آله است كه در برابر اذيت و آزار دشمنان ، ماءمور به شـكـيبايى بود و در پرتو وحى پياپى بدان حضرت ، فرمان شكيبايى و بردبارى مى يافت ، دستوراتى اينگونه :
(( فَاصبرْ كَمَا صبرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرّسلِ )) (674)
يعنى : پس ، همچون پيامبران اولوالعزم شكيبايى پيشه ساز.
و:
(( اصبر على ما يقولون ...)) (675)
يعنى : بر آنچه مى گيند، شكيبايى پيشه ساز.
امـا امـام مـهـدى عـليـه السـلام هـنگامى كه ظهور نمايد، ماءمور به صبر و شكيبايى نيست و نـيـازى هـم بـدان ندارد، او تنها اسلام درست و راستين را مى آورد و آنگونه كه شايسته و بـايـسـتـه اسـت در سـراسـر جـهـان پـيـاده مـى كـنـد و جـهـان را سـرشـار از عـدل و داد و سـعـادت و نـيـك بـخـتـى مـى سـازد، در اين صورت فرجام كار كسانى كه با عـدل و قـوانـيـن عـادلانـه خـدا دشـمـنـى ورزند و يا مانعى سر راه تطبيق و تحقق آن بوجود آورند، روشن است .
2ـ مـمـكـن اسـت بـگـويـيـم منظور از ((شمشير)) در روايات مورد بحث ، همان معناى حقيقى و عبارت از: آلات و ادوات جنگى و دفاعى باشد و مفهوم روايات اين باشد كه امام مهدى عليه السـلام در تطبيق قانون و تحقق بخشيدن به آرمان پيامبران و سرشار ساختن زمين و زمان از عدل و داد و شكوفا ساختن ارزشها و والاييها، از شمشير حق و عدالت و كيفر عادلانه نيز كمك مى گيرد.
بـديـن تـرتـيـب ، كـسـى كـه درخـور كـشـتـه شـدن اسـت به شمشير كشته مى شود نه با مـسـلسـل و آويـخـتـه شـدن بـه دار و يـا سـم و وسـايـل بـرقـى و يـا زيـر شـكـنـجـه هـاى گوناگونى كه شيوه استبدادگران ديروز و امروز دنياست .
آن گـرامـى ، در كـنـار انواع تدابير: فرهنگى ، عقيدتى ، اخلاقى ، اجتماعى ، تربيتى ، سـيـاسـى ، اقـتـصـادى ، روانـى ، قـضايى و.... از قوانين عادلانه كيفرى نيز براى تحقق صـلح و رفـاه و آزادى و عـدالت بـهـره مـى جـويـد و جـنـايـتـكـارانـى را كـه در خـور قـتـل بـاشـنـد بـا شـمشير گردن مى زند... همانگونه كه پيامبر گرانقدر اسلام نيز چنين بود.
با اين بيان ، ديگر در مورد اين جمله از روايات هيچ بحث و گفتگويى نمى ماند

چگونه قدرتها در برابر او سر فرود مى آورند؟

  برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني

اين سؤ ال در صدر سلسله پرسشهايى است كه پيرامون ظهور امام عصر عليه السلام مطرح مى گردد.
بـسـيارى مى پرسند كه : ((چگونه حكومتها در برابر امام مهدى عليه السلام خاضع مى گردند؟))
((چگونه آن اصلاحگران بزرگ جهانى بر حكومت و دولتها پيروز مى شود؟))
((و مـوضـع حـكـومـتـهـا و قـدرتـهـاى بـزرگ جـهانى در برابر آن حضرت چگونه خواهد بود؟))
ايـن مـوضـوع ، بـراسـتـى مـوضـوع حـسـاسـى اسـت و پـاسـخ آن نياز به اندكى شرح و تحليل دارد بدين صورت :
1 ـ حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه حـكـومـتـهـا و دولتـهـا، هـمـواره از افـراد تشكيل مى گردند و همان افراد هستند كه در كنار هم ، دست در دست هم ، هياءتهاى حاكمه را مـى سـازنـد و روشـن اسـت كـه هـر انـسانى از اين هياءتهاى حاكمه ، به گونه اى امور و رخدادها را ارزيابى نموده و حوادث را مى فهمد.
2 ـ حكومتها در حيات خويش به سلاح و مهمات تكيه دارند و سلاح نيز در دست ارتشهاست ، در دست بزرگترين فرمانده تا كوچكترين فرد ارتش و يا نيروهاى مسلح .
3 ـ و نـيـز حـكـومـتـهـا بـر نـيـروهـاى مـسلحى چون : پليس ، نيروهاى انتظامى ، دستگاههاى اطلاعاتى ، ارتش خلقى و پاسداران رنگارنگ تكيه دارند و اينها همه ، دستگاههايى هستند كـه حـكـومـتها و دولتها بدانها تكيه مى كنند و بوسيله آنها قدرت و نيرو مى يابند و با دست آنها با مخالفان خويش مى جنگند و آنان را سركوب مى كنند.
ايـنـك جـاى سـؤ ال اسـت كـه اگـر نـيـروهـاى مـسـلح و دسـتـگـاهـهـاى عـريـض و طـويـل كـه حكومتها بدانها تكيه مى كنند با حكومت موافق نبودند يا فرمانبردارى نكردند، ديگر از دولتها چه كارى ساخته است ؟
بعبارت ديگر: ((هياءت حاكمه يا سران نظامى كه نيروهاى نظامى آن را از نظر فكرى و عقيدتى با آنان موافق نباشند، چه مى كنند؟))
حـكـومـتـها همواره از ارتش و نيروى نظامى خويش بيشتر از نيروى بيگانه مى هراسند چرا كـه بـر نـيـروى خـارجـى مـمـكـن اسـت بـوسـيـله نـيـروى مـوجـود در داخـل پيروز شد و آن را نابود ساخت ، اما بر ارتش خودى ، هنگامى كه همه ستون و بدنه و راءس يا بيشتر آن ، سر به طغيان و شورش برداشت ، چه مى توان كرد؟
دولتـها در برابر نيروهاى مسلح خويش هنگامى كه از آنان جدا شوند يا از نظر فكرى و عقيدتى با دولت خويش ‍ مخالف باشند، قدرتى ندارند.
آرى ! تـنـهـا وسيله رويارويى با چنين ارتش نظامى ، كمك گرفتن از ملت و يارى جستن از تـوده هـاى مـردم است و اين تلاش نيز هنگامى كه مردم به ارتش بپيوندند و يك صدا، بر ضد هياءت حاكمه بشورند با شكست روبرو مى گردد و حكومت سقوط مى كند.
در بـحـثـهـاى گـذشته ، خاطر نشان ساختيم كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله به هـنـگـامه خبر دادن از ظهور امام مهدى عليه السلام فرمود: (( انه يخرج بالسيف . ))
يعنى او با شمشير عدالت قيام خواهد كرد.
و ايـن سـخـن را بـرخـى به تمسخر گرفته و وسيله تاخت و تاز قرار داده و مى گويند: ((از شـمـشـيـر، در بـرابـر سـلاحهاى مرگبار كه اگر بكار افتد، همه چيز را به خاك و خاكستر تبديل مى كند، چه كارى ساخته است ؟
از سلاحهاى ويرانگر و مخربى چون : انواع بمبها، اقسام مسلسلها، انواع و اقسام تفنگها، تـانـكـهـا، زره پـوشـهـا، نـفـربـرهـا، هـواپـيـمـاهـا و ديـگـر وسـايـل جـنـگـى زمـيـنـى ، هـوايـى ، دريـايـى كـه اگـر بـه كـار افـتـد، نـسـل بـشـر را از صـفحه روزگار بر مى دارند، آخر در برابر اينها شمشير چه ارزشى دارد؟ و اثر آن در برابر اين سلاحهاى ويرانگر و نابود كننده و سريع چيست ؟))
براى پاسخ به اين سؤ ال مقدمه اى ترسيم مى گردد، اميد كه مفيد افتد.
مقدمه :
از انبوه رواياتى كه گذشت به اين واقعيت تصريح دارد كه حضرت عيسى عليه السلام بـه هـنـگـام قـيـام امام مهدى عليه السلام ، از آسمان فرود مى آيد و ضمن اقرار و تصديق وجـود گـرانـمايه آن اصلاحگر بزرگ جهانى به او اقتدا مى كند. و اين مطلب ثابت شده اسـت كـه خـداوند، عيسى عليه السلام را به آسمانها برده است ، چرا كه كشته شدن او را به دست دشمنان رد مى كند و مى فرمايد:
(( وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا المَْسِيحَ عِيسى ابْنَ مَرْيَمَ رَسولَ اللّهِ وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صلَبُوهُ وَ لَكِن شبِّهَ لهَُمْ وَ إِنّ الّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِى شكٍ مِّنْهُ مَا لهَُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلا اتِّبَاعَ الظنّ‏ِ وَ مَا قَتَلُوهُ يَقِينَا بَل رّفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ ... . )) (649)
يعنى : و نيز بدان سبب كه گفتند: ما مسيح ، پسر مريم ، پيامبر خدا را كشتيم در حالى كه آنان مسيح را نكشتند و بر دار نكشيدند بلكه كار بر آنان مشتبه شد و بى ترديد آنانكه در مـورد او اخـتـلاف مـى كـردنـد خـود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند و تنها پيرو پندار خود بودند و عيسى را به يقين نكشته بودند.
عـلاوه بـر قـرآن شـريـف و نيز روايات پيرامون صعود حضرت عيسى به آسمان ، بسيار اسـت و بـيـانـگـر ايـن واقـعـيـت كه او در آسمانها زنده و روزى مى خورد و اينك از صعود او بيشتر از 1900 سال مى گذرد.
و نـيـز ايـن روايات به صراحت بيانگر اين واقعيت است كه عيسى عليه السلام به هنگامه قيام امام مهدى عليه السلام از آسمان فرود مى آيد و به آن گرامى اقتدا مى كند و به امامت او نماز مى گذارد.
راسـتـى كـه حـكـمـت بـالغـه خدا و تدبير عظيم او را نظاره كنيد كه چگونه حضرت عيسى عـليه السلام را به آسمانها صعود مى دهد تا او را براى روزى بسيار شكوهبار و هدفى شكوهمند و مقصدى والا، ذخيره سازد
راسـتـى چـه ثـمـره ، چه فايده و چه حكمتى در فرود آمدن عيسى عليه السلام به زمين در قيام جهانى امام مهدى عليه السلام است ؟ و چه رابطه اى ميان اين فرود و آن ظهور هست ؟
كه از يك سو امام گرانقدر و پرشكوهى كه براى اصلاح زمين و زمان ذخيره شده است بپا مـى خـيـزد و خـورشيد جهان افروزش از پس ابرهاى غمبار غيبت طلوع مى كند و از دگر سو پـيامبر بزرگى كه در آسمانها ذخيره شده است فرود مى آيد و ضمن تصديق قيام جهانى مـهـدى عـليـه السلام به او اقتدا مى كند؟ راستى چه رابطه اى ميان اين دو رخداد شكوهمند است ؟
و چه مناسبتى ميان اين دو حادثه بى نظير مى باشد؟
پـيـش از هر چيز شايسته است فراموش نكنيم كه شمار مسيحيان جهان اكنون از هزار ميليون نفر مى گذرد، به عنوان مثال :
زمـامـداران و دولتـهـا و مـلتـهـاى اروپـا هـمه يا بيشترشان مسيحى اند، بيشتر زمامداران و حـكـومـتـهـا و مردم قاره سياه ، مسيحى هستند، همينطور دولتهاى آمريكاى شمالى و جنوبى و عـقـيـده مـسـيـحـيـان نـيـز در مورد عيسى عليه السلام مشهور است كه قرآن ضمن انتقاد، آن را ترسيم و تصحيح مى كند. بدين صورت :
1 ـ (( وَ قَالَتِ النّصارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ . )) (650)
و نصارى گفتند كه عيسى پسر خداست .
2 ـ (( وَ إِذْ قَالَ اللّهُ ياعِيسى ابْنَ مَرْيَمَ ءَ أَنت قُلْت لِلنّاسِ اتخِذُونى وَ أُمِّىَ إِلَهَينِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سبْحانَك مَا يَكُونُ لى أَنْ أَقُولَ مَا لَيْس لى بِحَقٍ إِن كُنت قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فى نَفْسى وَ لا أَعْلَمُ مَا فى نَفْسِك إِنّك أَنت عَلاّمُ الْغُيُوبِ . )) (651)
يـعـنـى : و يـادآور آنگاه را كه خدا به عيسى بن مريم گفت : ((آيا تو به مردم گفتى كه مرا و مادرم را جز خدا به خدايى گيرند؟))
گـفـت : ((تـو را بـه پـاكـى ياد مى كنم ، مرا نسزد چيزى بگويم كه شايسته آن نباشم اگر من چنين گفته بودم تو خود مى دانستى تو به آنچه در ضمير من مى گذرد دانايى و من از آنچه در ذات تو است بى خبرم ، چرا كه تو خود، داناى رازهاى نهانى .))
3 ـ (( لّقَدْ كفَرَ الّذِينَ قَالُوا إِنّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ . )) (652)
يعنى : آنان كه گفتند: ((خدا، همان مسيح پسر مريم است .)) كافر شدند.
شاعر در مورد عقيده آنان به مسيح عليه السلام مى گويد:
(( عجبا للمسيح بين النصارى
حيث قالوا: ان الا له اءبوه
ثم قالوا: ابن الاله اله
ثم قاموا بجهلهم عبدوه ))
يـعـنـى : در مـورد مـسيح ، ميان پيروانش در شگفتم هنگامى كه مى گويند: ((خدا، مسيح است .))
آنـگـاه مـى گـويـنـد: ((فـرزنـد خـدا، هـمـان خداست .)) و سپس ناآگاهانه و متعصبانه به پرستش او قيام مى كنند.
ما در روزگار خويش به نشريات گمراه كننده اى كه مبشران و مبلغان مسيحى آنها را چاپ و تـوزيـع مـى كـنند، بر مى خوريم كه در عصر فرهنگ و دانش نيز همين خرافه و دروغ به صراحت آمده است . و آنان تصريح مى كنند كه : ((عيسى ، خداست .)) و ((خدا، همان عيسى اسـت و او خـداى نـجـات دهـنـده اسـت .)) و سـخـنانى از اين قماش ‍ بافته هاى كفر آلود كه بـراسـتـى خـدا برتر و بالاتر از بافته هاى آنانست . و او بلند مرتبه و بزرگ از هر آنچه شرك گرايان مى پندارند، پاك و منزه است .
بـه هـر حـال بـحـث در ايـن اسـت كـه : مـسـيحيان با اين عقيده و انديشه در مورد عيسى عليه السـلام هـنگامى كه در سراسر جهان بشنوند كه حضرت مهدى عليه السلام آن اصلاحگر بـزرگ عـصـرهـا و نسلها ظهور نمود و عيسى عليه السلام نيز از آسمان فرود آمده و ضمن تـصـديـق آن حـضرت و اقرار به امامت او و كمك به قيام جهانيش ، به او اقتدا نموده و به امـامـت او نـمـاز مى خواند، در اين صورت آيا در سراسر گيتى حكومت و دولت و ملتى پيدا مى شود كه مسيحى باشند و باز هم با قيام جهانى امام مهدى عليه السلام مخالفت ورزند؟ و با او سر ستيز درآيند؟
روشـن است كه هرگز! بلكه همه مسيحيان به پيروى از عيسى عليه السلام و به دستور او زير پرچم امام عصر عليه السلام وارد مى گردند و اسلام واقعى را خواهند پذيرفت و از طرفداران امام عصر عليه السلام خواهند شد.
اينك رواياتى را در اين مورد مى آوريم :
1 ـ از امام باقر عليه السلام آورده اند كه ضمن حديث مفصلى فرمود:
(( ...فـاذا اجـتـمـع عنده عشرة آلاف رجل ، فلا يبقى يهودى و لا نصرانى الا آمن به و صدقه ... . )) (653)
يـعـنـى : هـنـگـامى كه ده هزار نفر پيكارگر و آگاه بر گرد آن حضرت گرد آمدند ديگر يـهودى و مسيحى يافت نمى شود جز اينكه به او و قيام جهانى اش ايمان مى آورند و او را تصديق مى كنند.
2 ـ اين روايت بصورت ديگرى نيز آمده است كه مى فرمايد:
(( ... فـاذا اجـتـمـع عـنـده العـقـد ـ عـشـرة آلاف رجـل ـ فـلا يـبـقـى يـهـودى و لا نـصـرانـى و لا اءحـد ممن يعبد غير الله تعالى الا آمن به و صـدقـه و تـكـون المـلة واحـدة . مـلة الاسـلام و كـل ما كان فى الاءرض ـ من معبود سوى الله تعالى ـ تنزل عليه نار من السماء فتحرقه . )) (654)
يـعـنـى : هـنـگـامـى كـه بـرگـرد امام مهدى عليه السلام پس از ظهورش ده هزار نفر انسان سـاخـتـه شده و فداكار، گرد آمدند، همه يهوديان و مسيحيان و كسانى كه جز خداى يگانه را مى پرستند، به امامت و راه و رسم او ايمان مى آورند و قيام جهانى و دگرگونسازش را تصديق و تاءييد مى كنند. آنگاه است كه همه ملتها يك ملت مى شوند، ملت اسلام و پيروان همه اديان به دين آسمانى اسلام مى گروند و همه معبودهاى دروغين مورد غضب خدا قرار مى گـيـرنـد و آتشى از آسمان فرود آمده و آنها را طعمه خويش مى سازد و همه را به خاكستر تبديل مى كند.
3 ـ از اميرمؤ منان عليه السلام آورده اند كه فرمود:
(( اذا بـعـث السـفـيـانـى الى المـهـدى جـيـشـا فـخـسـف بـه بـالبـيـداء و بـلغ ذلك اءهـل الشـام قـالوا لخـليـفـتـهـم : ((قـد خـرج المـهـدى فـبـايـعـه و ادخل فى طاعته ، و الا قتلناك .))
((فـيـرسـل اليـه بـالبـيـعـة و يـسـيـر المـهـدى عـليـه السـلام حـتـى يـنـزل بـيـت المـقـدس و تـنـقـل اليـه الخـزائن و تـدخـل العـرب و العـجـم و اءهـل الحـرب و الروم و غـيـرهـم فـى طـاعـتـه ، مـن غـيـر قتال ، حتى تبنى المساجد بالقسطنطنية و مادونها. ))
(655)
يـعـنـى هـنـگـامـى كـه سـفـيـانـى سـپـاهـى را بـسـوى مـهـدى عـليـه السـلام گـسـيل مى دارد و آن سپاه در بيابانى در ميان مكه و مدينه به زمين فرو مى رود و خبر اين حـادثه دهشتناك به شام و مردم آن رسد، آنان به زمامدار خويش مى گويند: ((مهدى نجات بخش ، ظهور كرده است ، با او بيعت كن و اطاعت او را گردن گذار! در غير اين صورت تو را نابود خواهيم ساخت .))
و او نـيـز بـه نـاچـار بـراى بـيـعت با امام مهدى عليه السلام گروهى را مى فرستد و آن حـضـرت هـمـه جـا را در مـسـيـر خـودش ‍ فـتـح مى كند تا در بيت المقدس فرود مى آيد. همه گـنـجـيـنـه هـا بـسـوى او انـتـقـال مـى يـابـد و عـرب و عـجـم ، اهـل حـرب و روم و ديـگران ، حكومت عادلانه و راه و رسم انسانساز و رهايى بخش او را بى آنـكـه بـا او پـيكار كنند مى پذيرند. آنگاه حركت جهانى او تا جايى پيش مى رود كه همه جا، نداى توحيد و عدالت ، طنين افكن مى شود و در قسطنطنيه و فراتر از آن و... مساجد را بنياد مى كند.))
و با اين بيان ، استفاده از سلاح ، ضرورت پيدا نمى كند و انواع اسلحه ها بى آنكه به وجود آنها احساس نياز شود، كنار گذاشته مى شود.

اگر خواستار هدایت و رشد باشی ، ارشاد خواهی شد  ، و اگر جویا شوی ، می یابی.

 

« امام زمان(عج) »

 

 

غم عشقت بیابون پرورم کرد

هوای بخت بی بال و پرم کرد

به مو گفتی صبوری کن صبوری

صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد 

يك پرسش و چند پاسخ...!؟

  مقدمه
بـنـظر مى رسد بهترين شيوه ورود به بحث در مورد امام مهدى عليه السلام ترسيم رواياتى است كه از نياى گرانقدرش ‍ پيامبر، گاه به صورت سربسته و گاه مشروح ! پيرامون شخصيت والا و پرشكوه او! وارد شده است ، همانگونه كه ديگر نويسندگان نيز بدينصورت وارد بحث شده اند.
در آغـاز ايـن بـحث لازم به ياد آورى است كه در اين رابطه انبوه رواياتى كه در منابع و كـتـابـهـاى شـيعه است ترسيم نمى گردد، چرا كه ، ايمان به امامت از نظر آنان از پايه هاى دين و مذهب شناخته شده و فردى كه اصل امامت را معتقد بود، ناگزير به امامت حضرت مـهـدى عـليـه السـلام ايـمـان دارد و انـبـوه روايـاتـى كـه از اصـل امـامـت و شـمار امامان نور سخن دارد، تصريح مى كند كه دوازدهمين آنان حضرت مهدى عـليـه السـلام اسـت از ايـن رو، ايـمـان بـه آن گـرامـى ، از ايـمـان بـه اصل امامت ، گسست ناپذير از كل ! و دوازدهمين آنان مى باشد.

نمونه هايى از روايات وارده پيرامون امامان در منابع اهل سنت

برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني


انبوه رواياتى كه در منابع و كتابهاى اهل سنت پيرامون امامان دوازده گانه وارد شده است از نظر اجمال و تفصيل گوناگون است .
برخى از آنها تنها از شمار امامان نور، بدون بيان نام و نسب آنان سخن دارد
و برخى ديگر آنان را با نام و نسب و شمار معرفى مى كند.
برخى سربسته از حضرت مهدى عليه السلام سخن مى گويند.
و برخى صراحت دارند كه آن حضرت ، دوازدهمين امام نور است .
با اين بيان برخى از روايات روشنگر برخى ديگر است .
سخن درست
سخـن حـق و درسـت در اين مورد اين است كه به صراحت يادآورى كنيم كه : اين رويات ، بـسـيـار زيـاد و فـراتـر از حـد تـواتـر اسـت و پـيـام آنـهـا نـيـز صـريـح ، روشن و غير قـابـل خـدشـه اسـت ، بـگونه اى كه نه نقطه ابهامى باقى مى گذارد و نه راهى براى بـهـانـه جـويى و ايراد و اشكال و اگر بخواهيم همه آنها را بياوريم ، هم سخن طولانى و خـسـتـه كـنـنـده مى شود و هم از هدف اصلى كتابها باز مى مانيم ، به همين جهت تنها براى نـمـونـه بـرخـى از آنـهـا ـ بـا بـيـان مـنـابع و مصادر، به منظور آسان ساختن كار براى پژوهشگران حقيقت جو ـ در اينجا ترسيم مى گردد.
الف : دسته اول :
دسـتـه نـخـسـت رواياتى است كه از امامان نور عليهم السلام بطور كلى و سربسته ، پيام دارد، براى نمونه :
1ـ پيامبر گرامى مى فرمود:
((يكون لهذه الامة اثنا عشر خليفة ))
يعنى : براى اين امت دوازده امام و پيشوا خواهد بود.
ايـن روايـت را هـم ، امـام ((احمد بن حنبل )) در مسند خويش از 34 طريق روايت كرده است و هم ((مسلم )) از علماى مورد قبول اهل سنت در ((صحيح )) خود آورده است .(44)
و نيز آورده اند كه فرمود:
((يـكـون اثـنـا عـشـر امـيـرا، فـقـال كـلمـة لم اسـمـعـهـا فقال ابى : انه قال كلهم من قريش )) (45)
يعنى اين امت دوازده امير خواهد داشت ... و همگى آنان از قريش اند
اين روايت را منابع و مصادر ذيل آورده اند:
((صحيح بخارى )) جلد 4، صفحه 146.
((صحيح ترمذى )) جلد 2، ص 35.
((مسند امام احمد بن حنبل )) جلد 5، ص 90.
((تيسير الوصول الى جامع الاصول )) جلد 2.
((منتخب كنزالعمال )).
((تاريخ بغداد )) جلد 14، صفحه 353.
((تاريخ الخلفاء )) صفحه 7.
((ينابيع الموده )) صفحه 444.
((المستدرك على الصحيحين )) جلد 2، ص 2501.(46)
در مـنـابـع فـوق ، اين روايت از امام حسن عليه السلام ، ((عبدالله بن مسعود ))، ((انس بن مـالك ))، ((عـمـر )) و... روايـت شده است و ياد آورى مى گردد كه نويسندگان اين منابع همگى از ائمه و علماى مورد اعتماد اهل سنت هستند.
ب : دسته دوم :
دسـتـه دوم از روايـات بـر خـلاف دسـته نخست كه سربسته بيانگر اين نكته بود كه امـامـان پـس از پيامبر دوازده نفرند و همگى از قريش ، اين دسته از روايات بطور روشن و گويا به بيان مشخصات امامان دوازده گانه پرداخته و آنان را با نام و نشان معرفى مى كند.
قال رسول الله (ص ): ((انا سيد النبيين و على بن ابى طالب سيد الوصيين و ان اوصيائى بعدى اثنا عشر، اولهم على بن ابى طالب و آخرهم المهدى . )) (47)
يـعنى از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: ((من سالار پيامبرانم و على سالار جانشينان پـيامبران و جانشينان من دوازده نفر مى باشند، نخستين آنان على عليه السلام فرزند ابى طالب است و آخرينشان فرزندم مهدى عليه السلام . ))

2ـ و نيز فرمود:
((ان خـلفـائى و اوصـيـائى و حـجـج الله عـلى الخلق بعدى اثنا عشر: اولهم على و آخـرهـم ولدى المـهـدى ، فـيـنزل روح الله عيسى بن مريم ، فيصلى خلف المهدى و تشرق الارض بنور ربها و يبلغ سلطانه المشرق و المغرب . )) (48)
يعنى جانشينان من و حجتهاى خدا بر بندگان پس از من ، دوازده نفرند. نخستين آنان على بن ابى طالب است و آخرينشان پسرم مهدى است . (پس از ظهور او) عيسى بن مريم از آسمانها فـرود آمـده و بـه امـامـت او نـمـاز مى گذارد و زمين و زمان به نور پروردگارش روشن مى گردد و حكومت مهر و عدل او، جهان را از شرق تا غرب زير پوشش ‍ مى گيرد.
3ـ و نـيـز از ابـن عـبـاس آورده انـد كـه گـفـت : روزى مـردى يـهـودى بـه نـام ((نـعـثل )) آمد و به پيامبر گفت : ((اى پيام آور خدا! از انديشه اى كه در سينه دارم و در خاطرم خطور مى كند مى خواهم از شما بپرسم . ))
پيامبر(ص ) فرمود: ((بپرس ! ))
و او پرسيد تا رسيد به اين مطلب كه گفت : ((فاخبرنى عن وصيك من هو؟ ))
يعنى : از جانشين خودت آگاهم ساز كه او چه كسى است ؟
چـرا كـه پـيـامـبـرى نـيـامـده اسـت جز اينكه جانشينى داشته است و جانشين پيامبر ما حضرت موسى ((يوشع بن نون )) است كه خود موسى عليه السلام او را معرفى كرد.
پـيامبر گرامى در پاسخ او فرمود: ((ان وصيى على بن ابى طالب و بعده سبطاى الحسن و الحسين تتلوه تسعة ائمة من صلب الحسين . ))
يـعـنـى : حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه جـانـشـيـن بـلافـصـل من على بن ابى طالب است و پس از او فـرزنـدانـم حـسـن و حـسـيـن بـه تـرتـيـب و پـس از حـسـيـن عـليـه السلام امامان نهگانه از نسل حسين عليه السلام خواهند بود كه از پى هم خواهند آمد.
مرد يهودى گفت : ((نام بلند و جاودانه آنان را برايم بيان فرما! ))
((قال : يا محمد فسمهم لى !
آن حـضـرت فرمود: اذا مضى الحسين فابنه على ، فاذا مضى على فابنه محمد، فاذا مضى مـحـمـد فـابـنه جعفر، فاذا مضى جعفر فابنه موسى ، فاذا مضى موسى فابنه على فاذا مضى على فابنه محمد، فاذا مضى محمد فابنه على ، فاذا مضى على فابنه الحسين فاذا مضى الحسن فابنه الحجة محمد المهدى ، فهؤ لاء اثناعشر. ))
(49)
يعنى : پس از شهادت حسين عليه السلام فرزندش على و پس از او پسرش محمد و پس از او پـسـرش جـعـفـر و پـس از او پسرش موسى و پس از او پسرش على و پس از او پسرش مـحـمد و پس از او پسرش على و پس از او پسرش ‍ حسن و پس از او فرزندش مهدى ، اينان امامان دوازده گانه مردم و جانشينان بحق من مى باشند.
آفت زدگان حق ستيز
ايـنـها نمونه هايى از روايات صيح و روشن است كه نه نقطه ابهامى مى گذارد و نه جـاى بـهـانـه جـويـى و تـرديد افكنى در مساءله امامت و شخصيت والاى حضرت مهدى عليه السـلام . مـسـلمـانـان نـيـك انـديـش و ژرف نـگـرى كـه از نـظـر انـديـشـه و عـمـل بـر صـراط مـسـتقيم هستند و از نعمت اعتدال بهره ورند از اين روايات در مى يابند كه مـنـظـور از امـامـان دوازدگـانـه در روايـات پـيـامـبـر، هـمـان امـامـان اهل بيت اند و نه ديگران ، همانگونه كه انبوه روايات بدان تصريح دارد، اما مبتلايان به بـيـمـارى عـنـاد و كـيـنـه تـوزى و كـسـانـى كـه راه و رسـمـشـان حـق كـشـى و باطل پرورى است نه تنها در برابر حقيقت سر تسليم فرود نمى آورند و شهامت و درايت حـق پـذيـرى را ندارند بلكه در همان حال كه دلها و قلبهايشان آن حقيقت را باور داشته و بدان يقين دارد خود ظالمانه و برترى طلبانه حقيقت را انكار مى نمايند.
به همين دليل آنان را بسان غريقى خواهى ديد كه به هر خس و خارى چنگ انداخته و در اين نقشه خائنانه اند كه انبوه روايات صريح و روشن را از جهت و هدف و ظاهر و الفاظ خود، بـاز گـردانـيـده و چـنـان بـلايـى بـر سـرشـان بـيـارونـد كـه از تـطـبـيـق بـه امـامـان اهـل بـيـت بـاز دارند و به ديگران تطبيق دهند، با اينكه يقين دارند كه شمار دوازده در اين انبوه روايات ، نه با سران بيدادگر و پليد اموى مى سازد و نه با فريبكاران سياهكار رژيم عباسى . اما چه بايد كرد كه بيمارى مرگبار و گمراه كننده تعصب انسان را به هر جـنـايـت و خـيـانتى وا مى دارد و مبتلاى به اين آفت گمراه كننده كور و كر مى گردد، نه از دروغ پـردازى و تـزويـر روى گـردان اسـت و نـه از فـريـبـكـارى و دجال گرى .
چرا كه تنها باز دارنده حقيقى انسان از انحراف و ارتجاع و خيانت دين صحيح و ديندارى و ديـن بـاورى درسـت اسـت ، از ايـن رو هنگامى كه آن بازدارنده واقعى برداشته شد، انسان ديـگـر افـسـار گـسـيـخـتـه مـى شـود و زبـانـش از هر قيد و بند مسئولانه آزاد. آنچه هواى دل اوسـت انـجـام مـى دهـد و بـدون ذره اى شـرم وحيا آنچه را دلخواه اوست مى گويد. نه در بـرابـر خـدا احـسـاس مسئوليت مى كند و نه از سرانجام كار و كيفر خيانت خويش حساب مى برد.
اگـر مـا بـخـواهيم اين ديدگاه سخيف و ساختگى و اين ادعاى بى اساس و محتوا را آنگونه كـه مـى بـايد، ميان تهى و ساختگى بودنش را انعكاس بخشيم ، بايد ليست سياه و بلند بالايى از سردمداران جنايتكار و تباه پيشه دو رژيم بيدادگر ((اموى )) و ((عباسى )) تـنـظـيـم نـمـائيـم . از عـنـاصـر پـليـد و تـجاوزكار گرفته تا ملحد، خونريز، بدمست ، شرابخوار، شناگر در حوض خمر، اهانت كننده به قرآن ، بازدارنده از كارهاى شايسته ، مشوق و پيشتاز در زشتيها و پليديها و عناصر شهوت پرست در اسارت هواى نفس و...
آرى ! بايد ليست سياه اينها را بياوريم ، چرا كه شما به هر كدام از اين سردمداران پليد دسـت نـهـى ، جـز فـاسـق ، فـاجـز، پـرده حـيـا دريـده ، بـرده آزاد شـده و بـى اصـل و نـسـب ، نخواهى يافت . در اين صورت است كه كتاب از موضوع اصلى خود خارج و بـه پـرونـده هـاى سـيـاه و تـيـره و تـارى ، از زنـدگى ننگبار عناصر ضد اسلام و ضد انـسـانـيـت كـه سـوگـمـنـدانـه عـنـوان خـلاف اسـلامـى را نـيـز، يـدك مـى كـشـنـد، تبديل خواهد شد.
براستى آيا اينان ، امامان دوادزده گانه اى هستند كه پيامبر نويد آنان را به بشريت داد؟ بـايـد هـزاران بـار گـفت : ((هرگز؟ )) و ميليونها مرتبه پاسخ داد: ((نه ! ))... هرگز امكان ندارد كه پيامبر پاك و پاكيز پرشكوه و مقدسى چون محمد(ص ) اين پليدان آلوده و زشـت كـردار را بـه نـمـايـنـدگـى خويش برگزيند و اين جنايت كاران فاسق و بدكار را جانشين خويش سازد.
قـداسـت مـنـزلت و عـظمت مقام او بسيار فراتر از اين است كه اين عناصر رياكار و آلوده ، جـانـشـيـن او بـاشـنـد، چـرا كـه پـيـامـبـر گـرامى را جز پاكان و پاكيزگان نمى توانند نمايندگى كنند. تنها كسانى مى توانند او را نمايندگى كنند كه خداوند آنان را به لطف خويش از همه پليديها پاك و آنگونه كه خود مى پسندد پاكيزه ساخته باشد...
كـسـانـى كـه پـاكـتـر از آسـمـان صـاف و نـسـيـم لطـيـف و دل انـگـيـز بـهـارى انـد، بـزرگ مـردانـى كـه شريف ترينهاى روى زمين اند و شايستگان عصرها و نسلها كسانى كه زندگى سراسر افتخار و شكوهشان لبريز از ارزشها و نور بـاران از قـداسـت هـا و فـضـيـلتـها بود به گونه اى كه بر هيچ عيب جويى در سراسر زنـدگـى آنـان نـقـطـه اى بـراى چـون و چرا بود و نه براى استهزا كنندگان بهانه اى براى تمسخر و اشاره و...
انـسـانـهـاى والايى كه نسخه هايى مانند اصل بودند و پيامبر پرشكوه اسلام را در ابعاد گـونـاگـون دانـش و حـكـمـت ، ورع و تـقـوا پـارسـايـى و بـنـدگـى خدا و ديگر صفات و ويژگيهاى برجسته اش ، براستى نمايندگى نمودند.
بزرگ مردانى كه از سرچشمه دانش پيامبر سيراب گشته و از آب گوارا و زندگى بخش حـكـمـت و بـيـنـش او نـوشـيـدنـد و در شـاهـراه هـدايـت او از پـى او گام سپردند. اينانند كه سـزاوارتـرين مردم به او و نزديكترين و عزيزترين انسانها به پيامبرند. اينان خاندان پـاك و اهـل بيت گرامى اويند كه قرآن در آيات بسيارى آنان را ستوده و پيامبر در موارد و مـوقـعـيتهاى گوناگونى آنان را به عنوان جانشينان خويش به مردم معرفى كرد... اما با كسانى كه به جمود فكرى و تعصب كور گرفتارند، چه مى توان كرد؟
بـا كـسـانـى كـه نـه بـه مـنـطـق اسـتـوار، اعـتـراف مـى كـنـنـد و نـه دلايـل مـحـكـم ، سـودشـان مـى بـخـشـد و نـه بـراهـيـن قـانـع كـنـنـده را، بـه دليل مرگ وجدان و مسخ شخصيت ، مى پذيرند؟
و چنانند كه اگر هر نشان حقانيت و معجزه اى بياورى ايمان نمى آورند، با اينان چه بايد كرد؟
حقگرايان
در بـرابـر ايـن گـروه متعصب و گرفتار آفت جمود و افراطكارى ، انبوه انبوه انسانها بـوده و هـسـتـنـد كه وجدان آنان آلوده نشده و انديشه و فكرشان از بارورى و بالندگى بـاز نـيـايـستاده و احساساتشان را از دست نداده اند. در برابر حق و عدلت به هنگامى كه آشـكـار گـردد خـضـوع مـى كنند و خودپرستى و خود بزرگ بينى را دور مى اندازند و از كسانى نيستند كه مشمول اين آيه قرآن گردند كه مى فرمايد:
((اخذته العزه بالاثم . )) (50)
يعنى : غرور و خودپرستى او را به گناه و بدكارى برانگيزد.
آرى ! انـبوه مردم اينگونه اند، ولى فاجعه بزرگ فاجعه اين گروه متعصب و افراطكار و حـق سـتيز است و اين آفت هستى سوز و انحطاط آفرين است كه از چهارده قرن پيش تاكنون جامعه اسلامى بدان گرفتار است .
بازگشت به بحث
... سخن در رواياتى بود كه از پيامبر گرامى رسيده و بيانگر نام و نشان و شمار و نـسـب امـامـان اهـل بـيـت عـليـهـم السـلام اسـت و حـق سـتـيـزان در نـقـشـه تاءويل نارواى اين روايات اند تا به امامان نور تطبيق نكند.
مـا بـر ايـن بـاوريـم كـه روايـات مـورد اشـاره ، هـيـچ نـيـازى بـه تاءويل ندارد چرا كه پيامبر گرامى با اين روايات پرده هاى ابهام را كنار زده و حقيقت را آشـكـار سـاخـتـه و آنـچـه لازم و شـايـسته مى نمود همه را به صراحت بيان فرموده است . هـرگـز از پـيـامبر فرزانه اى ، عاقلانه و حكيمانه نيست كه از امامان پس از خويش مبهم و نامشخص خبر دهد، چرا كه اينگونه سخن گفتن با بلاغت و حكمت ناسازگار است .
و مـطـلب در ايـن مـورد شـرح و تـفـصـيـل مـى طـلبـد، نـه اجـمـال و ابـهام . چرا كه موضوع مورد بحث يك موضوع استراتژيك و در نهايت حساسيت و اهميت است و با سرنوشت اسلام و جامعه اسلامى و رهبرى آن مرتبط است .
نمونه اى از روايات
بـه هـر حـال ايـنـك كـه بـحـث بـه ايـنجا رسيد لازم است كه برخى از رواياتى كه از پيامبر گرامى پيرامون امام مهدى عليه السلام بصورت صريح و روشن آمده است و آنها را تـحت عنوان دسته دوم از روايات قرار داديم منعكس گردد. با آگاهى بر اينكه روايت مورد اشـاره در كـتـابـهـاى شـيـعـه و اهـل سـنـت بـسـيـار اسـت و بـه دليـل حـجـم آنـهـا بـررسـى و انعكاس همه آن روايات امكان پذير نيست و شمارش آنها نيز مشكل است .
عـلامـه و پـژوهشگر پرتلاش معاصر آيت الله ((صافى )) ـ دامت بركاته ـ بيش از 80 روايـت از مـنـابع شيعه و سنى از اين دسته روايات آورده است و خاطرنشان ساخته است كه اينها جز شمارى ناچيز نيست . اينك نمونه هاى ديگرى از روايات :
4ـ از سهيل بن سعد انصارى آورده اند كه مى گويد:
از فاطمه عليهاالسلام دخت گرانقدر پيامبر(ص ) در مورد امامان نور پرسيدم ، پاسخ داد: پيامبر خطاب به على عليه السلام در اين مورد فرمود:
((على جان ! تو امام و پيشواى راستين پس از من هستى و نسبت به جامعه با ايمان و مسلمان از خودشان سزاوارتر،
پس از تو فرزندت حسن
و پس از او فرزندت حسين
و پس از او فرزندش على بن الحسين
و پس از او فرزندش محمد باقر
و پس از او فرزندش جعفر صادق
و پس از و فرزندش موسى
و پس از او فرزندش على بن موسى
و پس از او پسرش محمد
و پس از او پسرش على
و پس از او پسرش حسن
كه هر كدام نسبت به دين و دنياى جامعه ، از خود ايمان آورندگان زيبنده ترند.
و آنـگـاه فرزندم مهدى است كه امام جانشين من خواهد بود و نسبت به امور و شئون مؤ منان از خودشان سزاوارتر است . خداوند بوسيله او مشرقها و مغربهاى زمين را فتح مى كند.
آرى عـلى جـان ! ايـنـان امامان راستين و زبانها صداقت و درستى اند. هر كس اينان را يارى كـنـد، پـيـروز و رستگار است و هر كس آنان را در نقش عظيمشان تنها گذارد در سخت ترين شرايط به حال خود واگذاشته مى شود. ))(51)
5ـ و نـيز از سلمان آورده اند كه : پيامبر گرامى براى ما خطبه خواند و فرمود: ((هان اى مـردم ! مـن بـزودى بـسـوى ملكوت پر مى كشم و از ميان شما مى روم . اينك شما را در مورد خاندانم به نيكى سفارش مى كنم .
مـردم ! از بدعت سازى و بدعت پذيرى بر حذر باشيد، چرا كه هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى در آتش ‍ دوزخ .
مردم ! هر كس از شمايان ، خورشيد را از دست داد به ماه تمسك جويد و هر كس ماه را از دست داد بـه خورشيد و ماه روى آورد و هر كس آن دو را از دست داد به ستارگان فروزان پس از من .
اين سفارش من بر شماست و از خدا بخشايشگر براى خود و همه شما آمرزش مى طلبم . ))
سـلمـان افـزود: هنگامى كه پيامبر(ص ) از منبر فرود آمد، من او را تا خانه بدرقه كردم و گـفـتم : ((اى پيامبر خدا! شما فرموديد: هنگامى كه خورشيد جهان افروز را از دست داديم بـه مـاه تمسك جوييم و هنگامى كه ماه نورافشان را از دست داديم به دو آفتاب و ماه و پس از آن دو به ستارگان فروزان . سؤ ال من اين است كه منظور از خورشيد و ماه و دو آفتاب و ستارگان فروزان چيست ؟ ))
پيامبر(ص ) فرمود: ((منظور از خورشيد پيامبر شماست و منظور از ماه على عليه السلام و مـنـظـور از دو آفـتـاب و مـاه ، حـسـن و حـسين و منظور از ستارگان فروزان امامان نهگانه از نسل حسين اند.
بـنـابـرايـن هـنـگامى كه مرا از دست داديد به على تمسك جوييد و هنگامى كه ماه را از دست داديـد بـه دو خـورشـيـد و مـاه ، حـسـن و حـسـيـن و پـس از آن دو، بـه امـامـان نـهـگـانـه از نسل حسين عليه السلام يكى پس از ديگرى ... كه آخرين آنها فرزندم مهدى است . ))
آنـگـاه فـرمود: ((اينان جانشينان من هستند، پيشوايان درست انديش و نيك كردارى كه شمار آنان به شمار فرزندان يعقوب و حواريون عيسى عليه السلام است . ))
سلمان مى فزيد: گفتم : ((در اين فرصت ، نام آنان را براى من بيان فرماييد. ))
كه فرمود: ((نخستين آنان و سالارشان على است و دو فرزندان او حسن و حسين و آنگاه زين العابدين ، محمد باقر، جعفربن محمد و فرزندش كاظم همنام موسى بن عمران و فرزندش على كه در سرزمين خراسان به شهادت مى رسد. آنگاه فرزندش محمد و ديگر على و حسن و حجت خدا، همو كه در پس پرده غيبت انتظار دريافت فرمان قيام مى كشد....
ايـنـان خاندان من هستند و از خون و گوشت من . دانش آنان دانش من است و فرمانشان فرمان من اسـت . هـر كـس بـا اذيـت و آزار آنـان ، مـرا بـيـازارد، خـداونـد او را بـه شـفـاعـت مـن نائل نخواهد ساخت . )) (52)
آرى ! خـوانـنـده گـرامـى ، پـس از ايـن انـبـوه رواياتى كه نه تنها ترسيم همه آنها امكان پـذيـر نـيـسـت ؛ كـه شمارش آنها نيز مشكل مى نمايد، شما به پيام روشن آنها پى خواهيد بـرد و در خـواهـيـد يـافـت كـه پـيـامـبـر گـرامـى بـر ايـن مـوضـوع عقيدتى در مناسبتهاى گـونـاگـون پافشار مى نمود تا حجت را براى مردم تمام كند و آنان در روز رستاخيز در پيشگاه خدا بهانه اى نداشته باشند.

* نشانه هاى امام مهدى عليه السلام

برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني


مقدمه
روايـات ارزشـمـنـدى كـه از پـيـامـبـران و امـامـان نـور عـليـهـمـاالسلام در مورد وجود گرانمايه امام مهدى عليه السلام رسيده است ، از اوصاف و نشانه هاى او نيز سخن دارد. و ايـن بـراسـتـى يـك نـكـتـه ضـرورى و حـيـاتـى اسـت تـا حـق از بـاطـل شـنـاخـتـه شـود و مـانعى نيرومند و استوار در برابر مدعيان دروغينى باشد كه در طـول تـاريـخ بـه انـگـيـزه هـواى نفس ، مقام والايى را كه از آن آنها نبود، مدعى شده و مى شوند.
ايـن نـشـانـه هـا، بـرخـى مـربوط به ظاهر و جسم آن حضرت است و برخى بيانگر اخلاق كريمه او. برخى نشانگر چگونگى ظهورش و برخى نيز چهره و سيماى جامعه شايسته و بايسته اى را كه آن حضرت بنياد و اداره خواهد كرد، ترسيم مى كند.
شـايـسـتـه يـاد آورى است كه نشانه هاى بسيارى را كه روايات براى آن گرامى ترسيم نـمـوده اسـت ، هـمـه از نـشـانـه هـايى است كه جز در شخصيت او جمع نخواهد شد، از اين رو نـشـانـه هـايـى كه از دوران پيش از ظهور، هنگانه قيام آن حضرت ، دوران درخشان حكومت و فتوحات او و لبريز ساختن زمين از عدالت و دادگرى پس از لبريز شدن از ستم وبيداد و ديگر نشانه ها، همه اينها، امور و نشانه هايى هستند كه گواه صداقت حضرت مهدى عليه السلام مى باشند ومشخص كننده شخصيت والا و سيماى درخشان آن حضرت .
آرى ! بيشتر رواياتى كه پيرامون حضرت مهدى عليه السلام وارد شده است نشانه هايى بـراى تـعـيـيـن شـخـصيت او هستند، همانند رواياتى كه نسب شريف او را نشان مى دهد و اين واقعيت را بيانگر است كه او فرزند گرانمايه حضرت عسكرى عليه السلام است . زمين و زمـان را لبـريـز از عـدل و داد خـواهد ساخت و بر كره زمين حكومت خواهد نمود و در روزگار طلايى او، جز آيين اسلام ، آيينى بر روى زمين باقى نخواهد ماند و نشانه هاى ديگرى كه نه تا كنون تحقق يافته و نه در يكى از مدعيان دروغين مهدويت فراهم آمده است .

يك پرسش و چند پاسخ

برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني


سـؤ ال ايـن اسـت كه : ((راز و رمز و جهت بيان او صاف و نشانه هاى امام مهدى عليه السـلام در روايـات چـيست ؟ و چراپيامبر و امامان معصوم عليهماالسلام تا اين درجه به اين نكته سازنده توجه كرده اند؟ ))
در پاسخ اين پرسش ، مى توان به نكات ذيل توجه كرد:
1 ـ بـا تحقق يافتن اين نشانه ها با انطباق اين اوصاف در وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام به هنگامه ظهور،همه شك و ترديدها برداشته مى شود و مردم منتظر ظهور آن حـضـرت ، در اوج يـقـيـن و ايمان و آگاهى ، او را خواهند شناخت و با وجود انبوه نشانه ها و تـحـقـق صـفات در وجود گرامى او، ديگر فرصتى براى صاحبان دلهاى بيمار نمى ماند كـه در مـورد آن حـضـرت تـرديـد كـنـنـد يـا بـذر تـرديد بيفشانند و حجت قطعى و ترديد نـاپـذيـرى كـه گـريـبـان آنـان را مى گيرد و دربهاى شك و چون و چرا را به روى آنان مسدود مى سازد، آنان را به پذيرش حقيقت ناگزيرمى سازد.
2 ـ خداى جهان آفرين مى دانست كه شمار بسيارى از گمراهان و پيروان شيطان رانده شده ، بـه دروغ و دجـالگـرى ونـيرنگ و افترا، ادعاى مهدويت مى كنند، به همين جهت خداوند اين نـشـانـه هـاى مـهـم را كـه هـرگز در جهان پديدار نگشته است ، از نشانه هاى قطعى ظهور حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام قـرار داد تـا مـردم آگـاه و بـيـدار دل بـاآگـاهـى بـرايـن نـشـانـه هـا، نـه تـنـهـا فـريـب ابـاطـيـل گـمـراهـان و و سـوسـه هـاى شـيـطـانـهـا را نـخورند، بلكه همين نشانه ها، ادعاى بـاطـل ودروغـيـن مـدعـيـان مـهدويت را با شكست و رسوايى از ميدان بدر كنند و ميدانى براى دجالگرى آنان نگذارند.
هـنـگـامـى كـه بـه تـاريـخ اسـلام و مـسـلمـانـان مـراجـعـه مى كنيم ، گروهى از گمراهان و بـاطـل گـرايان را مى يابيم كه به دروغ و دجالگرى ادعاى مهدويت نمودند، اما همه آنان فـاقـد اين نشانه ها و اوصاف بودند و علاماتى كه در انبوه روايات براى حضرت مهدى عليه السلام ترسيم گرديده در آنها فراهم نبود.
بـرخـى از آنـان قـلمـرو قـيـامـشـان مـحـدود، از نـظـر زمـان ، كـوتاه مدت و فاقد شرايط و عـوامل لازم بودند و نتوانستند شهر و روستايى را هم از عدالت و دادگرى لبريز سازند تـا چـه رسـد كـه كـران تـا كـران زمـيـن و زمـان را از عدالت و دادگرى ، لبريز نمايند. بـسـيـارى از ايـن مـدعيان دروغين صلاح و اصلاحگرى و مهدويت ، در ادعاى دروغين خويش با شكست روبرو شدند و جز برخى ساده لوحان ، كسى از آنان پيروى نكرد، از اينرو ثمره كـارشان شكست بود و به فرارروى آورند و پيروان ساده لوح خويش را به بدبختيها و رنـجـهـا كـشـانـدنـد و نـفـريـن تـاريـخ را بـراى خـود خـريـدنـد و مـايه تمسخر مجالس و محافل گشتند.
در بخش آينده ، به خواست خدا، نامهاى برخى از آن مدعيان دروغين را با برخى انحرافات و بافته هاى رسوايشان مى آوريم .
اينك رواياتى در اوصاف و نشانه هاى امام مهدى عليه السلام .


نشانه هاى امام مهدى در روايات

برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني


((المـهـدى مـن ولدى ، ابـن اءربـعـيـن سنة كان و جهه كوكب درى فى خده الايمن خـال اسـود، عـليـه عـبـاءتـان قـطـوانـيـتـان كـانـه مـن رجـال بـنـى اسرائيل يملك عشرين سنة ، يستخرج الكنوز ويفتح مدائن الشرك . ))(53)
يعنى :
مـهـدى از فـرزنـدان مـن مـى بـاشـد. بـه هـنـگـام ظـهـور، سـيـمـايـى چـهـل سـاله و پـرتـوان و شـاداب دارد، بـسـان سـتـاره درخـشـان . درگـونـه راسـت او خـال مـخـصـوصـى اسـت . دو جامه خاص ((قطوانى )) (54) بر تن دارد. او داراى قامتى بـرافـراشـتـه و پـرتـوان و مـتـنـاسـب اسـت . بـيـسـت سـال بـر جـهـان حـكـومـت مـى كـند. گنجها را براى ساختن زمين و زمان استخراج مى نمايدو دروازه هاى كشورها، شهرها و قلمرو مشركان را با درايت و قدرت مى گشايد.
2ـ و نيز فرمود:
((يـخـرج المـهـدى و عـلى راءسه غمامة ، فيها مناد ينادى : هذا المهدى خليفة الله فاتبعوه . ))(55)
يعنى :
مـهـدى ظهور مى كند در حالى كه بر فراز سرش توده ابرى است كه از ميان آن ندا كننده اى ندا مى دهد كه : ((هان اى بندگان خدا! اين مهدى عليه السلام همان خليفه خدا در روى زمين است ، پس همگان از او پيروى نماييد. ))
3ـ و نيز فرمود:
((المهدى منى ، اءجلى الجبهة ، اءقنى الاءنف . ))(56)
يـعـنـى : مهدى از من و از فرزندان من است . او داراى پيشانى بلند و باز و گشاده و داراى چهره و بينى زيبايى است .
4ـ و فرمود:
((المـهـدى مـن ولدى ، وجهه يتلاءلاء كالقمر الدرى ، اللون لون عربى و الجسم جسم اسرائيلى ،... يملاء الاءرض ‍ كماملئت جورا. ))(57)
يـعـنـى : مـهدى از فرزندان من است . چهره دلآرايش بسان ماه درخشان ، نورافشانى مى كند. رنـگ چـهـره اش عـربـى اسـت وقـامـتـش بـرافـراشـتـه و بـسـيـار نـيـرومـنـد، زمـيـن را از عدل و داد لبريز خواهد ساخت ، همانگونه كه از ستم و بيداد، لبريز مى گردد.
5ـ اميرمؤ منان عليه السلام در خطبه اش فرمود:
((المهدى من ذريتى ، يظعهر بين الركن و المقام ، عليه قميص ابراهيم حلقه اسـماعيل و فى رجله نعل شيث والدليل عليه قول النبى صلى الله عليه و آله : عيسى بن مريم ينزل من السماء و يكون مع المهدى من ذريتى ....(58)
يعنى :
حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام از فـرزنـدان و از نـسـل مـن اسـت . از مـيـان ركـن و مـقـام در خـانـه خـدا ظـهـور مـى كـنـد. پـيـراهـن ابـراهـيـم خليل را بر تن و جامه خاص اسماعيل را بر اندام ، كفش مخصوص شيث را بر پا دارد.
راهنما و دليل بر وجود گرانمايه او، سخن پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله است كه فرمود: ((عيسى بن مريم ، ازآسمان فرود مى آيد (و به امامت او نماز مى گذارد) و همواره با فرزندم مهدى كه از نسل من است ، خواهد بود. ))
6ـ و نيز فرمود:
((... هـو صـاحب الوجه الاءقمر و الجبين الاءزهر و صاحب العلامة و الشامة ، العالم غير معلم ، المخبر بالكائنات قبل اءن يعلم ....
اءلا! و ان المـهـدى يطلب القصاص ممن لا يعرف حقنا و هو الشاهد بالحق و خليفة الله على خـلقـه الله ، اسـمـه كـاسـم جـده رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله ابـن الحسن بن على عليهماالسلام من ولد فاطمة ، من ذرية الحسين ولدى .... ))(59)

يعنى :
او (مـهـدى عـليـه السـلام ) داراى چـهـره اى درخـشـنـده و سفيد، پيشانى نورانى و نشانه مخصوصى است . او به لطف خدادانشمند و داناى علوم و اسرار الهى است ، بى آنكه از آموزگارى آموخته باشد از آنچه در سراسر هستى مى گذرد، خبر مى دهد، پيش از آنكه كسى با خبر باشد.
آگـاه بـاشـيـد كـه مـهدى عليه السلام از كسانى كه نسبت به ما حق ناشناس باشند انتقام خـواهـد گـرفـت . او گـواه حـق و حقيقت و خليفه خدا بر خلق اوست . نام با عظمتش همانند نام نياى گرانقدرش پيامبر خداست . فرزند (حضرت ) حسن عسكرى و از فرزندان فاطمه و از نسل حسين ، فرزند من است ....
7ـ امام حسين عليه السلام فرمود:
((لو قـام المـهدى لاءنكره الناس لاءنه يرجع اليهم شابا و هم يحسبونه شيخا كبيرا. ))(60)
يعنى :
آنـگـاه كـه مـهـدى عـليه السلام بپا مى خيزد، مردم او را نمى شناسند، چرا كه آن گـرانـمـايـه در اوج جـوانـى و شادابى به سوى مردم باز مى گردد در حاليكه مردم مى پندارند كه او با عمرو غيبت طولانيش ، پير و سالخورده است .
8ـ هروى مى گويد، از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم :
((ما هى علامات القائم منكم اذا خرج ؟ ))
يعنى :
((سرورم ! نشانه هاى ((قائم )) شما، به هنگام ظهور چيست ؟ ))
قال عليه السلام : ((علامته : اءن يكون شيخ السن ، شاب المنظر، حتى اءن الناظر اليـه ليـحـسـبـه ابـن اءربـعين سنة اءودونها و ان من علاماته اءن لا يهرم بمرور الاءيام و الليالى ، حتى ياءتى اءجله . ))(61)
فـرمـود: ((نـشـان او ايـن اسـت كـه از نـظـر سـن و سـال واقـعـى ، كـهـنـسـال اسـت امـا در چـهـره و جـمـال ، جـوانى توانا و خوش ‍ منظرو پر طراوت است ، به گـونـه اى كـه هـر كـس بـر جـمـال او نـظـاره مـى كـنـد، او را جـوانـى كامل و كمتر از چهل سال مى نگرد.و از نشانه هاى او اين است كه با گذشت شب و روز پير نمى شود و همچنان جوان و شاداب مى ماند تا سرآمد عمرش فرا رسد.